تست روانشناسی شناخت همسر درونگرایی برونگرایی

تست روانشناسی انتخاب همسر درونگرایی-برونگرایی

تست روانشناسی درونگرایی – برونگرایی برای دانستن درونگرایی-برونگرایی در انتخاب همسر بسیار مهم است.
آیا تا به حال فکر کرده اید که ابعاد شخصیت تاثیر مستقیمی در انتخاب حوزه تحصیل، اشغال، محل اقامت و سبک زندگی عمومی دارد؟
اگر دقت نکنید، خطوط بعدی را بخوانید.

تست روانشناسی درونگرایی – برونگرایی

درونگرا از احساسات و هیجانات فقط برای دوستان بسیار نزدیک صحبت می کنند، اما برون گراها کاملا از جهان خارج می شوند؛ آنها دوست دارند گمراه کننده، اجتماعی، رقابتی، سریع و واقع بینانه باشند.
مردم درونگرا بیشتر صرف وقت خود را صرف تحصیل می کنند و کمتر مایل به تعامل با دیگران هستند.
از سوی دیگر، افراد بی عیب و نقص دیدگاه عینی و بیرونی بیشتری دارند و فعالیت عملی بیشتری دارند اما اعتماد به نفس کمتری نسبت به برونگراها دارند.
آنها می خواهند بر محیط خود تأثیر بگذارند و با دیگران رقابت کنند و بیشتر در عموم ظاهر شوند.
اگر به نظر می رسد که خودآگاهی و برون گرایی در افراد افراطی باشد، ما دو شخصیت غیر طبیعی داریم، اما اینها بسیار کم است و اکثریت مردم بین دو قطب هستند.
با شناخت ویژگی های شخصی هر دو گروه، شما می توانید رابطه ای بهتر با آنها داشته باشید.
منبع :رجبی غلامرضا , فردوسی سیما , شهبازی مسعود. بررسی کیفیت روان سنجی مقیاس باورهای محدودکننده انتخاب همسر. مشاوره کاربردی: بهار و تابستان ۱۳۹۰ , دوره ۱ , شماره ۱ ، ۲-جبرائیلی هاشم , زاده محمدی علی, حیدری محمود. تفاوت ملاک های انتخاب همسر بین دو جنس. فصلنامه خانواده پژوهی : تابستان ۱۳۹۲ , دوره ۹ , شماره ۳۴

دانلود مجموعه تست روانشناسی و شخصیت شناسی رایگان برای اندروید

تست زیر را انجام دهید:

۱٫من می خواهم همیشه افراد زیادی در اطرافم داشته باشم.
۲٫۲٫پیدا کردن آن آسان است به لبخند در دیگران و رفتن با آنها و از آن لذت بردن و از با جمعیت بودن لذت بردن.
۳٫من لزوما خودم امیدوار نیستم.
۴٫من واقعا از صحبت کردن با دیگران لذت می برم.
۵٫من ترجیح می دهم در جایی باشم که در آنجا فعال و پر جمعیت است.
۶٫من معمولا ترجیح می دهم تنها کار انجام دهم.
۷٫اغلب احساس انرژی و پویایی می کنم.
۸٫من روحیه بالایی دارم
۹٫من خوش بین نیستم
۱۰٫زندگی من سریع می گذرد
۱۱٫من شخصی بسیار فعال هستم
۱۲٫من ترجیح می دهم راه خودم را بروم، به طوری که رهبر دیگران نخواهم بود.

89 پاسخ
  1. ... گفته:

    سلام
    من وقتی کلاس دوم بودم پدر و مادرم طلاق گرفتن و اون موقع داداشم ۲ ماهش بود
    من واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم
    بیشتر دلم واسه داداشم میسوزه که هیچوقت پدر و مادرش رو تو ی قاب ندیده
    بابام بخاطر شغلی ک داره خیلی کم میبینم و بخاطر مدرسه م هم پنجشنبه جمعه ها میرم پیش مادرم و پدرم خداراشکر با این موضوع مخالف نیست
    من با خانواده پدریم زندگی میکنم
    واقعا از زندگی سیر شدم و ب خودکشی هم زیاد فکر کردم ولی پای داداشم و خانوادم وسطه
    خیلی احساسی ام و خیلی سریع ناراحت میشم
    خیلی سریع گریه میکنم و….

    پاسخ
    • مرکز ستاره ایرانیان گفته:

      سلام.

      اول از همه باید بگم که احساسات شما کاملاً طبیعی هستند. طلاق پدر و مادر برای هر کودکی یک تجربه بسیار سخت و طاقت‌فرسا است. دیدن اینکه خانواده‌ای که شما فکر می‌کردید همیشه با هم خواهند بود، از هم می‌پاشد، می‌تواند باعث احساس غم، اندوه، خشم، و حتی گناه شود.

      شما به خاطر اینکه نگران برادر کوچکتان هستید، یک انسان مهربان و مسئولیت‌پذیر هستید. شما می‌خواهید او بهترین زندگی ممکن را داشته باشد، و این احساس کاملاً قابل درک است.

      البته، احساسات شما نیز می‌توانند تأثیر منفی بر زندگی شما داشته باشند. اگر از زندگی سیر شده‌اید و به خودکشی فکر می‌کنید، مهم است که به دنبال کمک باشید. صحبت کردن با یک مشاور یا درمانگر می‌تواند به شما کمک کند تا احساسات خود را پردازش کنید و راه‌هایی برای کنار آمدن با آنها پیدا کنید. به این منظور می توانید با شماره های ۰۲۱۲۲۳۵۴۲۸۲ و ۰۲۱۸۸۴۲۲۴۹۵ تماس بگیرید.

      پاسخ
  2. سارا گفته:

    سلام وقت بخیر من مدتی است که فکر میکنم استادم به من علاقه داره
    در کلاس نگاه های طولانی و خیره شو به خودم حس میکنم
    و بیشتر اوقات نظر من را در مسائل میخواد
    حتی بیشتر وقتا مخاطب صحبت هاش منم از بین ۳۰ نفر
    از کجا میتونم مطمئن شم؟
    آیا واقعا حس داره یا من اینطور حس میکنم

    پاسخ
    • مرکز ستاره ایرانیان گفته:

      سلام نظر شما در این رابطه چیست؟ ایا این رابطه میتواند یک رابطه موفق باشد؟ ایا پس از پایان دوره کلاس ها باز این احساس وجود دارد؟ و سنتان چقدر است؟

      پاسخ
  3. Adish گفته:

    سلام وقتتون بخیر، حدود دو سال پیش من درگیر شدم با علائم عجیب مثل تنگی نفس و سنگینی قفسه سینه، تهوع های قبل و بعد خواب، بی حالی و گرسنگی و هم زمان بی میل بودن نسبت به غذا یا همون بی اشتهایی، سردرد های میگرنی، حساسیت شدید نسبت به دما جوری که حالت عادی دمای بدنم خیلی پایین بود و یکم سرما کافی بود تا دو هفته تمام مریض باشم، تب های بی دلیل، هزیون، بیدار شدن اونم وقتی حس می‌کنی یه کامیون از روت زد شده(بدن درد های بعد از بیدار شدن دیوانه کننده بود جوری که یه مدت فکر میکردم وقتی خوابم اجنه منو با مشت میزنن) فشار پایین که اصلا رو شاخم بود، هر هفته زیر سرم بودم و فشارم از ۷-۸ بالاتر نمی‌رفت و نمی‌دونم چطور زنده موندم واقعا؟ قیافم با میت مو نمی‌زد، همه بدنم آب رفته بود… و همه اینا توی کمتر از ۶ماه ۱ سال اتفاق افتاد..!
    و خب، حدود دو سال پیش بود، یه شب انقدر حالم بد بود که خوابم نمیبرد، حالت عادی هم بیشتر از ۵ سالت نمی‌تونستم بخوابم و در طول روز هم بیشتر از ۲ ساعت اتاقم رو ترک نمی‌کردم
    اون شب حوصلم سر رفته بود، همینجوری رفتم جلو آینه و … مثل چی ترسیدم حتی گردنم هم لاغر شده بود… چیز که میدم وحشتناک بود…
    انقدر ترسیدم که همون لحظه به یخچال هجوم آوردم و با زور هرچی بود حتی برنج سرد ناهار رو هم گرم نکرده خوردم… حالم داشت بهم میخورد ولی با گریه می‌خوردم… یادمه فقط به این فکر میکردم که باید چاق بشم!
    الان بعد دو ساعت با اون رویه پیش رفتم خب… اثر گذار بود… من چاق شدم دیگه اون قیافه ترسناک رو ندارم… البته اون موقع فکر میکردم ترسناکه.. اما… موضوع اینه که… الان نزدیک یکی دو ماهه که دوباره بیشتر علائمی که توی این مدت از بین رفته بودن، برگشتن!
    الان تهوع ها و کابوس هام دوباره شروع شده… لرزش دستم سردی بدنم و خیلی چیزای دیگه… من دیگه نمی‌دونم باید چیکار کنم… وقتی روی اضافه کردن وزنم تمرکز کرده بودم همشون از بین رفته بودن.. نمی‌فهمم چرا الان که از اتاقم بیرون اومدم و دارم تلاش میکنم بیشتر فعالیت اجتماعی داشته باشم بازم سراقم اومدن؟
    من گیج شدم..

    پاسخ
    • مرکز ستاره ایرانیان گفته:

      سلام شما نیاز شدید به روانکاوی و درمان دارید. چرا در این سال ها برای درمان اقدام نکرده اید و به رنج های خود پایان نداده اید؟ ۰۲۱۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱۲۲۲۴۷۱۰۰

      پاسخ
  4. میا گفته:

    من یک ادم بدبختم که خانوادم جلو پیشرفتمو گرفتن و فکر میکنن مشکل از منه با اینکه مشکل از اوناست فکر میکنن من هیچ مشکلی ندارم اما من افسردم

    پاسخ
    • مرکز ستاره ایرانیان گفته:

      سلام به نظر من مشکل اصلی زندگی شما نه افسردگی است و نه خانواده شما بلکه ناامیدی و بی‌انگیزه بودن شما سبب می‌شود زندگی شما دچار مشکل شود قابل درک است خانواده که باید جای امن و همدلی برای شما باشد به شکنجه گاه برای شما تبدیل شود اما هزاران نفر مشکل مشابه شما را دارند با مشاوره برنامه‌ریزی و تلاش به اکثر مشکلات پایان دادند و راه خود را پیدا کردند

      پاسخ
  5. Tina گفته:

    سلام من ۱۶سالمه واقعا نمیدونم چشمهه هرشب بحث میکنم با خانوادم همش دوص دارم تنها باشم میریم جاهای شلوغ سر درد میگیرم واقعا دست خودم نیصتتت شبا از فکر زیاد خوابم نمیبرههه گاهی وقتا بی دلیل گریه میکنم با طرفم دعوا میکنم همش دوص دارمم خونه بمونم جای نرمم. گاهی وقتا کم میارمم هیچی نمیگم تو خودم میریزم. ساکت میمونم حص میکنم حرف بلد نیصتم بزنم خانوادم خیلی تحت فشارم میزارن درکم نمیکنن

    پاسخ
    • مرکز ستاره ایرانیان گفته:

      سلام شما شخصیت وابسته دارید و متاسفانه دچار فوبیای اجتماعی شده‌اید و سن شما بهترین سنی است که می‌توانید برای درمان آن اقدام کنید
      شعبه غرب ۰۲۱۲۲۳۵۴۲۸۲
      شمال ۰۲۱۲۲۲۴۷۱۰۰
      شرق و مرکز ۰۲۱۸۸۱۲۲۴۹۵

      پاسخ
      • مبینا گفته:

        سلام، پدر مادر من ۸ ساله که از هم جدا شدن، مم الان ۱۹ سالمه، پشت کنکوریم امت برای کنکور نمیتونم بخونم هیچ انگیزه ای ندارم ،امیدی ندارم، به خودم باور ندارم
        همش میخونم ول میکنم……..

        پدرم با همسر بابام از من خسته شدن، یه داداش ۴ ساله دارم ناتنی
        منو میخوان بفرستن پیش مامانم…..اما اون چند ساله که خبری ازش نیست
        اونجو میدونم مشکل مالی زیاده و من باید کار کنم
        اما آزادم، اینجا خیلی محدودم مشکل مالی لیگجاهم هست اما خب اگه برم پیش مامانم باید کرایه خونرو در بیارم
        نمیدونم چیکار کنم……واقعا خستم….. چند بار میخواستم خودکشی کنم
        میشه راهنماییم کنین بگین من خوبه برم پیش مامانم یا نه؟

        پاسخ
        • دکتر دادخواه گفته:

          سلام.

          اول از همه باید بگم که خیلی متاسفم که چنین شرایط سختی رو تجربه میکنی. جدایی والدین همیشه برای بچه ها سخته، و تو تازه ۱۹ سالته و این شرایط میتونه خیلی بیشتر از یک بزرگسال روی تو تاثیر بذاره.

          در مورد کنکور، طبیعیه که وقتی انگیزه و امید نداری، نتونستی بخونی. شرایط روحی و روانی خیلی روی موفقیت تحصیلی تاثیر میذاره. اگه میخوای برای کنکور بخونی، باید اول شرایط روحی و روانی خودت رو بهبود بدی.

          در مورد رفتن پیش مادرت، این تصمیمی هست که فقط خودت میتونی بگیری. اگه فکر میکنی که با مادرت راحت تری و میتونی شرایط بهتری داشته باشی، ایرادی نداره که بری پیشش. البته باید در نظر داشته باشی که مشکلات مالی هم وجود داره و باید یه جوری باهاش کنار بیایی.

          در مورد خودکشی، این موضوع رو جدی بگیر. اگه احساس میکنی که نمیتونی با شرایط کنار بیای، حتما با یه مشاور یا روانشناس صحبت کن. کمک گرفتن از دیگران هیچ اشکالی نداره و میتونه بهت خیلی کمک کنه.

          در اینجا چند نکته رو بهت پیشنهاد میکنم که میتونن بهت کمک کنن:

          با یه مشاور یا روانشناس صحبت کن و شرایط خودت رو باهاش در میون بذار.
          به خودت باور داشته باش. تو میتونی از این شرایط عبور کنی.
          از خانواده و دوستانت کمک بگیر.
          روی اهدافت تمرکز کن.
          برای خودت برنامه ریزی کن.

          امیدوارم که شرایطت هر چه زودتر بهتر بشه.

  6. اتنا گفته:

    سلام من ۱۵ساله هستم و اینکه اصلا هیچ علاقه ای به افراد ندارم حتی زمانی ک باخانوادم بحث میکنم همش درباره اخلاقی هست کم پیش میاد از کسی خوشم بیاد و خانوادم بهم میگن تو اصلا احساس نداری و من ب شخصه ک دیگه کاملا از پسرا متنفرم و نمی‌دوننم چرا و اصلا دوستی ندارم و خودمم دیگه دارم اذیت میشم ولی از تنهایی لذت میبرم ولی خب گاهی اوقات کم میارم و آدم درونگرایی هستم

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما آتناجان
      ببین عزیزم بی احساسی و یا متنفر بودن از جنس مخالف موردی نیست که با درون گرایی معنا پیدا کند در این مسیر بهتر است که برای شناخت بهتر خودتان و بهبود شرایط روحی و ارتباطی به روانشناس مراجعه کنید تا بتوانیم با بررسی آنچه در روان شما تجربه می شودکمک کنیم تا بتوانید در شرایط بهتری مسیر رشدی خود را دنبال کنید.

      پاسخ
  7. زهرا گفته:

    سلام ۹سال ازدواج کردم یک دختر یکساله دارم بعد از زایمانم نمیدونم دچار سردرگمی شدم از همسرم خوشم دیگه نمیاد همش باهاش دعوام میشه البته همسرم بعداز بچه دار شدن بهانه گیر شده به همه چی گیر میده حتی به خانواده ام ازدواجم سنتی بوده دوست نبودیم
    دوسش داشتم ولی الان دچار تردیدم بعضی وقتا ازش بدم میادبخاطر بچم ناراحتم دعوا میبینه عذاب وجدان دارم به نظرتون باید برم پیش روانشناس توروخدا راهنماییم کنین

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما زهرا جان
      ببین عزیزم این بحث های مکرر بین شما و همسرتان فاصله زیادی می اندازد پس بهتر است که شما و همسرتان باهم به زوج درمانگر مراجعه کنید تا مسیر ارتباطی و شرایط هردوی شما بررسی شود و بشود کمک کنیم که بتوانید شرایط زندگی مشترک بهتری را تجربه کنید.
      در مورد شرایط احساسی شما و درگیری های فکریتان نیاز است حتما روانشناس شرایط را بررسی کند تا بتوانیم به شما کمک کنیم در این مورد تصمیم گیری داشته باشید.

      پاسخ
  8. ناشناس گفته:

    یعنی مشکلم باروانشناس حل میشه نباید پیش روانپزشک و متخصص اعصاب برم من ۳۱ سالمه دوتا پسر ۵ ساله و۸ماهه دارم پسر ۵ سالم رو خیلی دعوامیکنم جیغ میزنم سرش تهدید میکنم یا تنبیه میکنم خیلی از خودم بدم میاد مادر بدی هستم دوس ندارم پسرم مثل خودم گوشه گیر و عصبی بشه

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما دوست عزیز
      ببین عزیزم بهتر است بجای سرزنش کردن خودتان با آگاهی که نسبت به شرایط روحیتان دارید برای بهبود شرایط روحی خود گام بردارید با بهبود شرایط روحی مسیر ارتباطی بین شما و فرزندتان نیز بهبود زیادی پیدا می کند و می توانید در مسیر رشد بهتر با او همراه شوید .
      شما بی شک مادر به اندازه کافی خوبی بوده اید اما خب این شرایط می تواند بهتر نیز شود پس بهتر است فرصت داشتن شرایط بهتر را به خودتان بدهید.
      در این مسیر فعلا جلسات روان درمانی را شروع کنید در صورتی که نیاز به مصرف دارو باشد روانشناس به شما نامه ارجاع به روان پزشک هم می دهد .
      درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/حضوری تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      پاسخ
  9. ناشناس گفته:

    سلام من آدم بشدت عصبی هستم خیلی درون‌گرا اصلا باهیچکس دوست نیستم نمیتونم دوستایی که پیدا میکنم باهاشون دوست بمونم چون دیگه بهشون زنگ نمیزنم نمیدونم باید چیکارکنم

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام شما برای داشتن ارتباط بهتر نیاز به شرایط روحی بهتری دارید پس بهتر است که در اولین گام برای بهبود شرایط روحی خود به روانشناس مراجعه کنید.

      پاسخ
  10. حسن گفته:

    سلام وقت بخیر
    علائم اختلال دو قطبی رو مطالعه کردم و اکثرشون مشهوده برای خودم،آیا امکان داره که بدون مراجعه به روانپزشک یا دارو درمانی درمانش کرد؟
    یکی از علائمش ولخرجی بود و دلیل این که نمیتونم به پزشک مراجعه کنم هم همین کمبود توان مالی هست.
    سپاس

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما آقا حسن
      در این مورد بدون بررسی شرایط شما به صورت دقیق توسط یک روانشناس و روان پزشک نمی توان در مورد اینکه شما چه مشکلی دارید نظری بیان کرد اما زمانی که شما با بهم ریختگی روحی و عملکرد روبرو هستید نیاز است که به متخصص مراجعه کنید تا روند درمان با کمک ایشان صورت گیرد .
      خیر امکان خودرمانی در زمان وجود اختلال وجود ندارد و نیاز است که شما جلسات روان درمانی را تجربه کنید و حتی گاهی در کنار جلسات روان درمانی نیاز به جلسات دارو درمانی نیز می باش این موارد بستگی به شرایط ورحی و عملکردی شما دارد .
      در هرصورت اینکه شما بینش دارید به شرایط روحیتان در مسیر درمان نیز به شما کمک زیادی می کند اما خب نیاز است که شما شرایط مالی خود را مدیریت کنید تا بتوانید جلسات روان درمانی خود را دنبال کنید بهتر است فعلا یک جلسه مراجعه کنید تا شرایط شما بررسی شود و در مورد روند درمان به شما کمک شود و توضیحات لازم در این مورد به شما داده شود و شما بتوانید تصمیم گیری داشته باشید.
      درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      پاسخ
  11. نیلوفر گفته:

    سلام ۱۸ سالم هست و اخیرا نتایج کنکورم رسید و خب نتایج دلخواه نبود واضح تر بخوام بگم خونواده ام من و بشدت تحت فشار گذاشتن که یا دوباره کنکور بده بمون پشت کنکور و یا همین شهر دانشگاه آزاد برو شهر دیگه نرو شهر خودمون شهر به نسبت کوچیکی هست که هیچ امکاناتی نداره شرایط شغلیش در این حد هست یا کارمند میشی یا بیکار میمونی مشاغل آزاد هم نمی تونم داشته باشم چون هزینه می‌خواد راه انداختنشون البته خودم کار میکنم حتی سر این بحث های اخیر گفتم شما که میگید آزاد شهریه آزاد فرقی نداره چه اینجا چه شهر دیگه یک خوابگاه می مونه که اونم خودم دارم کار میکنم میتونم پرداختش کنم اما عمدا لج کردن باهام منم تن ندادم به این خواسته شون ولی دو سه ماهی هست که واقعا احساس بدی دارم هر شب بدون اقراق گریم میگیره هیچ جایی نمی تونم برم دل و دماغ هیچ کاری و ندارم رفتارام دست خودم نیست عصبی و پرخاشگر شدم هر کسی هر چی میگه با بدترین حالت ممکن سرش داد و بیداد میکنم این احساس خوردن به بن بست عجیب روی من تاثیر داشته واقعا کم آوردم دیگه :(

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما نیلوفر جان
      ببین عزیزم اینکه شما و یا خانواده بخواهید تنها بر نظر خودتان تاکید کنید کمکی به هیچ یک از شماها نمی کند در این مسیر خب شما نیاز است که با آنها صحبت کنید و بیان کنید که نگرانیشان را درک می کنید اما می خواهید در این مسیر برای رسیدن به خواسته ها و پاسخ به علایقی که دارید تا جای ممکن با شما همراه شوند و خب به صحبت های آنها و دلایل مخالفت برای رفتن به شهر دیگر نیز گوش بدهید تا بتوانید در کنار هم نتیجه گیری بهتری داشته باشید.
      اگر بازهم از این مسیر نشد برای موفقیت خود گام بردارید بهتر است بجای تمرکز بر نداشته ها برای کنکور دی ماه و کنکور تابستان خود را آماده کنید تا بتوانید رشته ای که دوست دارید را در شهری که دوست دارید بخوانید
      در این مسیر بهبود شرایط روحیت از اهمیت زیادی برخودار می باشد پس بهتر است که به کمک روانشناس پیش بروید

      پاسخ
  12. حنا گفته:

    سلام وقت خوش امیدوارم حال دلتون عالی باشه. من۱۸ سالمه یک مدتیه خیلی احساس میکنم ادم بیخودیم اصلاا فکر میکنم ادما بیخودن درکشون سخته برام دوری میکنم ازشون انقد دری کردم که کسیو جز خودم ندارم ادم درونگرایی هستم خانوادم همیشه منو داخ منگنه میزارن و زیاد مقایسه میکنن خیلی کلافم ممنون از کمکتون

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما حنا جان
      ببین عزیزم این مدل از دوری کردن که همراه با سرزنش و مشکلات خانوادگی می باشد ارتباطی با درون گرا بودن ندارند در کنار اینکه یک فرد درون گرا بازهم از مسیر زندگی خودش و حتی انجام کارهای شخصی و اجتماعی حتی اگر به صورت فردی باشد رضایت دارد و امید به زندگی را تجربه می کند.
      پس نمی توان شرایط روحی شما را با برچسب درون گرایی عقلانی سازی و یا انکار کرد در این مسیر بهتر است که برای بهبود شرایط روحی خودتان شرایط مراجعه به روان درمانگر را برای خودتان ایجاد کنید چون این علایم می تواند نشان از افسردگی داشته باشد که بهتر است در همین سطح بررسی و درمان شود.
      درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۷۹۰

      پاسخ
  13. فرزاد گفته:

    سلام من افکارات بسیار منفی در ذهنم دارم احساس میکنم از هرجایی ک رد میشم ی نفر اگه چیزی بگه پیش خودش من احساس میکنم اون داره به من فحش میده یا همیشه با خودم کلنجار میرم یا استرس دارم کسی خدایی نکرده به من فحش نده،کسی ی حرفی میزنه که من درست نشنیدم چی گفته پیش خودم فکر میکنم به من فحش داده

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما آقا فرزاد
      این میازن از تمرکز بر دیگران و اضطراب و خطاهای شناختی که دارید نشان از شرایط روحی شما دارد در این مسیر نیاز است که شما برای بهبود شرایط روحی خودتان به روان درمانگر مراجعه کنید تا بتوانیم در طی جلسات و با کمک خود شما کمک کنیم در شرایط روحی بهتری مسیر رشدی خودتان را طی کنید.
      در هرصورت این افکار می تواند در کنار احساس غم و اندوه و حتی عصبانیت بر عملکرد شما نیز تاثیر گذارد پس اهمیت دارد که اگر با مشکلی روبرو شدید برای درمان ان اقدام کنید.

      پاسخ
  14. ... گفته:

    سلام من دخترم و ۱۷ سالمه جدیدا از همه چی بدم میاد تو هیچ چیزی استعداد ندارم فکر میکنم هرکاری بخوام‌ انجام بدم نمیتونم اعتماد به نفسم خیلی اومده پایین نمیتونم با کسی ارتباط برقرار کنم دوست صمیمی ندارم نمیتونم تو جمع باشم واقعا از خودم بدم میاد و نسبت به همه چی بدبین شدم دیگه کلافه شدم نمیدونم چیکار کنم

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما دوست عزیز
      ببین عزیزم افکار و احساساتی که شما نسبت به خودتان دارید تاثیر زیادی می تواند در عملکرد شما از نظر اجتماعی و فردی داشته باشد و و خب در این مسیر بهبود شرایط روحی شما می تواند کمک زیادی کند تا شما بتواند اعتماد به نفس بهتری را با شناخت خودتان کسب کنید که خب به مسیر رشدی شما کمک زیادی می کند.
      این علایم می تواند نشان از افسردگی داشته باشد اما جدا از تشخیص گذاری آنچه اهمیت دارد طی کردن روند درمان می باشد مخصوصا در زمان فعلی که شما در سن نوجوانی قرار دارید و در این سن در مسیر کسب هویت هستید .

      پاسخ
  15. ناشناس گفته:

    سلام من حدودا سه ساله ازدواج کردم قبلشم با همسرم دوست بودم من۲۴سالمه و ایشون متولد۵۸هستن خیلی شکاک وبدبین هس دوستاش خیلی روش تاثیرگذارن حرف همه رو باورمیکنه بغیرازمن تازگیام متوجه خیانتش شدم خودش میگه ن ولی میدونین ک خانوما قدرت ذهن خونیشون بیشتر ازمرداس ومن کاملا ازرفتارش میفهمم من واقعا دوسش دارم خیلی وقتیم ک دیگ صبرم لبریز میشه و میخام جداشم نمیذاره و هرجابرم میاد دنبالم والبته من زن دومشونم

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما دوست عزیز
      ببین عزیزم احساساتی که به این آقا دارید قابل احترام هست اما این میزان از اختلاف سنی می تواند با اختلاف رشدی هم همراه باشد و خب بهتر بود در دوران دوستی و عقد به این مسئله در کنار سبک رفتاری و شخصیتی ایشان توجه بیشتری می کردید.
      شکاک بودن و کنترل گری با تحت تاثیر دوستان بودن تفاوت زیادی دارد در این مسیر نیاز است که بعد شخصیتی ایشان مورد بررسی دقیق قرار گیرد تا بتوانیم در این مورد نظری بیان کنیم .
      در هرصورت شما چند سال شناخت نسبت به همسرتان دارید و خب در این مورد نیاز است که از خودتان سوال کنید که با شناختی که دارید مایل به ادامه زندگی مشترک با ایشان هستید یا خیر؟
      در این مسیر بهتر است که تا جای که ممکن است از ایشان بخواهید که باهم به زوج درمانگر مراجعه کنید چون در این حالت می توانیم تا جایی که ممکن باشد به هردوی شما در مسیر رفتاری و ارتباطی با هم کمک بیشتری کنیم و هردوی شما با شناخت بیشتر برای ادامه زندگی مشترک و یا جدایی تصمیم گیری کنید.
      در مورد خیانت نیز خب بهتر است بر مبنای حدس و گمان پیش نروید و خب اگر شواهدی در این مورد دارید خب واضح و روشن در این مورد صحبت کنید چون تنها بر قدرت ذهن و یا حدس و گمان تمرکز کردن میتواند با اشتباه زیادی هم همراه باشد در هرصورت در این مورد برای اینکه بتوانیم نظری بیان کنیم نیاز است که این شواهد شما بررسی شود .
      بهتر است حتی اگر همسرتان حاضر به مراجعه نشدند خود شما برای تصمیم گیری بهتر مراجعه به روانشناس داشته باشید.

      پاسخ
  16. زینب صیاد گفته:

    باسلام ببخشید من یک سالی هس با اقای اشنا شدم قصد ازدواج داریم اونم همینطور. ولی خیلی مغرور و از خود راضی هست ومن رو در حد خودش نمیدونه و پایین تر از خودش منو میبینه و منت هم بخاطر گذشتم میکنه و میگع میخام مثل دو تا رفیق زندگی کنیم بهت میرسم کمبودی برات نمیزارم اما مهر و محبتی بهم نداره بنظر شما این انتخاب اشتباهه یا نه درست شدنیه. ممنون

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما زینب جان
      ببین عزیزم خب ازدواج کردن در این زمان با رسیک پذیری بالایی همراه می باشد اگر ایشان نمی توانند به شما احساسی داشته باشند و یا به نیازهای عاطفی شما پاسخ بدهند. در کنار اینکه شما بیان می کنید ایشان شما را در حد خودتان نمیبینند و گذشته شما را نپذیرفته اند خب در این حالت و با این شرایط وارد ازدواج هم که شوید شرایط می تواند در حالت خوشبینانه همین مدل ادامه پیدا کند هرچند که با مشکلات و شرایط زندگی مشترک حتی ممکن است این مشکلات افزایش نیز پیدا کند.
      بهتر است اگر در زمان فعلی شرایط سنی و رشدی ازدواج را دارید باهم برای مشاوره پیش از ازدواج اقدام کنید و حتی اگر ایشان حاضر به مراجعه نیستند بهتر است خود شما مراجعه کنید و شرایط این ارتباط را بررسی کنید و برای ادامه و یا قطع ارتباط تصمیم گیری کنید.

      پاسخ
  17. دانیال گفته:

    سلام من ۱۸ سالمه و خیلی دوست دارم رابطه جنسی برقرار کنم اما از ترس مامان بابام نمی تونم . به نطرتون یواشکی برم این مراکزی که خانم های تن فروش هستن یا نه؟

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما دانیال جان
      نیازها و تمایلاتی که دارید قابل احترام هست اما دقت کنید که اگر بخواهید در این سن انرژی زیادی صرف این مسایل ونید این میتولند شما را از اهداف اصلی زندگیتان دور کند در کنار اینکه با مشکلات خانوادگی و اجتماعی روبرو کند و حتی احتمال بیماری های جنسی نیز در این روابط وجود دارد.
      بهتر است که برای پاسخ به یک سری نیازها به خودت زمان بیشتری بدهی تا بتوانی در شردیط بهتری به نیازهای جنسی خودت پاسخ بدهید.

      پاسخ
  18. محدثه گفته:

    سلام من ۱۴ سالمه احساس میکنم بابام بهم حس داره یعنی بعضی وقتا ببخشید میگم ولی به جای خصوصیم نگاه میکنه خیلی میترسم و نمیدونم واقعا چه رفتاری با پدرم داشته باشم حتی یه وقت هایی انقدر اذیت میشم که باهاش بحث میکنم از یه طرف هم میدونم خیلی دوسم داره و واقعا چیزی برام کم نذاشته میشه لطفا کمکم کنید

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما محدثه جان
      در این مورد اطلاعات بیشتری در اختیار ما قرار بدهید تا باهم بیشتر صحبت کنیم.
      ۱٫ تا به حال به اندام های خصوصی شما دست زده است ؟
      ۲٫ در مورد چه چیزی با او بحث می کنید؟
      ۳٫ واضح به او بیان کرده اید که از این سبک نگاهش ناراحت می شوید؟
      ۴٫ در این مورد مادرتان اطلاعی دارند؟

      پاسخ
  19. مدگل گفته:

    و فکر خود کشی می کنم و تا می خوام انجام بدم یه اتفاقی میفته = مثلا
    چاغو درست حصابی نیست ، بالکن یا پنجره ها بستن و من نمی تونم بازشون کنم وووو

    پاسخ
  20. مدگل گفته:

    طعبیعی است که خوابام اعجیب غریبه و نمی تونم بخندم و فقط به مرگ اطرافیانم و خودم فکر می کنم ؟؟؟؟

    پاسخ
  21. مدگل گفته:

    من خوشال نیستم و می ترسم و هی گریه می کنم تا جایی که خفه شم همه ی ویس ها شونو دارم و از متن هاشون عکس دارم و هی می گم چرا به دنیا اومدی خوب سقط می شدی طلاق می گرفتین. از خودم متنفرممممم، از بدنم متنفرم و دلم می خواد خونه تنها باشم و اگه رفتم بیرون پیش دوستام برم . خیلی دلم می خواد به یکی دردمو بگم اما به هیچ کس نمی تونستم بگم و نخواهمم گفت

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      ببین عزیزم در این مسیر با توجه به شرایط روحی که از خودت توصیف می کنی در کنار صحبت با مادر نیاز است که درخواست کنی برایت شرایط مراجعه به روانشناس را ایجاد کنند چون داشتن افکار خودکشی، گریه های مداوم، خواب هایی برایت عجیب می باشد همه نشان میدهد که از نظر روحی با مشکل مواجهه شده ای.
      سعی کن متن و ویس های آنها را پاک کنی چون اینگونه تنها خودت را بیش از اندازه درگیر روابط آنها می کنی و این مسیر برایت فشار روحی بیشتری به همراه دارد.

      پاسخ
  22. مدگل گفته:

    من دخترم و ۱۲ سالمه؛ من از ابان ۱۴۰۰ فهمیدم مامانم داره خیانت می کنه اما نمی دونه که من می دونم و و اون مرده خودش ازدواج موقطی کرده و ۳ تا بچه ناتنی داره و از مامانم ۶ سال کوچیک تره و یه شب دیدم باهم چه پیام هایی دادن اما هر گز به هم نگفتن عشقم و انگار می خوان ۱۴۰۲ تابستون برن خارج ۲ تاییی . بعد مامانم می گه من همه جوره پشتتم .
    بابامم خبر نداره ، و از یه طرف بابام دیونس یعنی خیلی مشکوکه و خیلی کم احساسی می شه و فقط منو چک می کنه(چه تو خواب ، چه غذا خوردن ، حتا تو خونه)
    الان من نمی تونم درس بخونم و تمرکز کنم چون منو یاد اونا میندازه ، از خودم متنفرم و اعتماد به سقف دارم ، از کلمه ی خانواده متنفرم از مادر متنفرم از بابام متنفرم اما نگرانشونم و می خوام وقتی دانشگاه برم برم خارج و دیگه ریختشون رو نبینم. افسردم .
    وقتی میرم دفتر مامانم و خنده های هر ۲ شونو می بینم انگار خفه می شم و گریم می گیره ، می خوام یکی منو ببره ، چون اونا منو دوست ندارن 🙂. واسشون که بچشونم مهم نیستم
    حالم بهم می خوره و فقط می خوام تو گوشی باشم

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما دوست عزیزدرک میکنم که روبرو شدذن با ایشان شرایط در کنار سبک رفتاری پدر و مادر با خودت برایت با فشار روحی زیادی همراه شده است اما عزیزم در این مسیر بهتر است روابط پدر و مادر را به خود آنها واگذار کنی.
      و اگر رابطه مادر با این آقا برایت با درگیری فکری زیادی همراه شده است بهتر است در احترام و در زمان مناسبی که پدر حضور ندارد با ایشان صحبت کنید و بیان کنی که از این رابطه اطلاع داری و این موضوع برایت با چه احساساتی همراه شده است اما بهتر است بقیه مسیر را به خود ایشان واگذار کنی .
      سعی کن بر مسیر رشدی خودت تمرکز کنی و برای زندگی روزانه خودت برنامه ریزی داشته باشی در کنار اینکه از کنجکاوی در روابط مادر و پدر نیز خوداری کنید چون هرچقدر خودت را بیشتر درگیر این مسائل کنی این باعث می شود که با مشکلات بیشتری روبرو شوید.

      پاسخ
  23. هستی گفته:

    سلام من ۱۹ سالمه از همون بچگی خجالتی اعتماد پایینی و ارتباط افتضاحی داشتم و الان روز ب روزدارم بدتر میشم همش حس عذاب وجدان ک تو بی مصرفی برای چی بدنیا امدم ماهی دوبار بی دلیل گریه میکنم و دوست دارم تنها تنها باشم هیچ کس پیشم نباشه حتی بعضی اوقات حوصله خانواده ام ندارم خیلی دارم عذاب میکشم نمی دونم چیکار کنم هیچی خوشحالم نمیکنه حتی اگه اتفاق خوبی برام بیفته ممنون میشم جواب بدین

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما هستی جان
      با توجه به علایمی که دارید نیاز است که شرایط روحی شما مورد بررسی و درمان قرار گیرد . دقت کن عزیزم که این شرایط روحی چیز نیست که با گذشت زمان به تنهایی بهبود پیدا کند پس بهتر است که از خانواده کمک بگیری تا بتوانی روند درمانی خودت را با روانشناس طی کنی.

      پاسخ
  24. مروا گفته:

    سلام
    من ۱۵سالمه ک از سن ۱۳سالگی عاشق پسرخاله ناتنیم
    شدم ولی بهش هیچی نگفتم
    تا اینکه اونم از من خوشش اومده بوده
    و بهم قول دادین ک تا آخرش پای هم بمونیم
    بعدش هر روز باهم دیگه صحبت میکردیم
    و باهم یواشکی بیرون می‌رفتیم
    ولی خانواده نمیدونستن واینکه آخرش فهمیدن و بهم گیر میدادن گوشیم ازم گرفتن تعط فشار قرارم دادن ولی باشم یواشکی با گوشی بابام باهم حرف می‌زدیم
    بعدش تا اینکه واسه خانوادم عادی شد
    دیگه بهم گیر نمیدن
    منو پسرخالم خیلی باهم راحت بودیم
    تا اینکه اون رفت پیش ابجیش زاهدان
    واسه کار
    بعدش علاقش نسبت بهم کم میشد خودش بهم گف
    ولی بازم باهاش موندم
    ما باهام کلی قهر داشتیم
    ولی دوری هم نمیدونستیم تحمل کنیم آخرش آشتی میکردیم
    تا اینکه دوستم با پیج من لایو گذاشته بود ی چنتا پسره از تو لایو اومدن پیشش بهش متلک گفتن بعدش بهم پیام داد
    ک آبرومو بردی واسش قضیه رو تعریف کرد هر چی بهش گفتم پیاممو سین میکرد جواب نمی‌داد
    دوستامم بهش پیام دادن قضیه رو تعریف کردن اما گف آبروم رفت ها من دیگه تو این استان نیستم میرم سرکار و…
    نمیدونم ولی خیلی دوسش دارم
    بهش پیام میدم پیاممو سین می‌کنه جواب نمی‌ده
    عادت کرده بودم بهش الان ب جاش چن روزه سیگار میکشم حالم داغونه داغون
    دوست دارم دوباره باهاش باشم توروخدا بم کمک کنین

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما مروا جان
      احساساتی که داری قابل احترام هست اما عزیزم بهتر است در کنار احترام به احساسات خود به شرایط سنیت هم توجه کنی چون اگر در این سن بخواهی بیش از اندازه بر این روابط سرمایه گذاری کنی به این امید که آینده باهم ازدواج خواهید کرد خب این می تواند برایت با مشکلات زیادی از جمله مشکلات خانوادگی، درسی، اجتماعی و روحی همراه شود.
      در این مسیر به نظر می رسد که این آقا تمایل به ارتباط ندارند و خب در این حالت نمیتوان ایشان را مجبور به پذیرش کرد چون اصلا نمیخواهند چیزی که می گوید را باور کنند پس اینکه شما دائم پیام هم بدهید کمکی به بهبود این موضوع نمی کند.
      بهتر است در احترام به احساساتی که داری به خودت فرصت بیشتری بدهید در اینده در شرایط سنی و رشدی بهتر می توانی در مورد این احساسات تصمیم گیری بهتری داشته باشی.

      پاسخ
  25. آثنا گفته:

    بار ها هم خودکشی کردم ولی برای هیچکس مهم نیست فقط خودم هستم که به خودم آسیب میزنم ولی تنها کاریه که آرومم میکنه

    پاسخ
  26. آثنا گفته:

    سلام من ۱۵سالمه و زندگی خوبی دارم گاهی اوقات خواب های عجیب غریب میبینم که تعبیر بیشتریاشون مرگه از لحاظ روحی خیلی حالم بده از اطرافیانم بدم میاد بیشتر اوقات دوست دارم تنها باشم چند وقت پیش با یه پسر ارتباط داشتم که مامانم متوجه شد از اون روز خیلی بهم گیر میده نمیزارع از خونه برم بیرون گوشیمو آرم گرفته و همش تهدید می‌کنه و بهم سرکوفت میزنه نمی‌دونم حرفامو به کی بگم و چیکار کنم😓

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما آتنا جان
      قابل درک هست که این شرایط برایت با فشار روحی زیادی همراه شده است اما عزیزم در این مسیر خودکشی و یا خودزنی شاید در زمان اول کمی آرامت کند اما این نشان می دهد که شما شرایط روحی خوبی ندارید که از این مسیر برای آرام کردن خودت استفاده می کنی.
      بهتر است از پدر و مادر بخواهی که برایت شرایط مراجعه به روانشناس را ایجاد کنند نیاز است که روند درمانی شما شروع شود تا بتوانیم به شما کمک کنیم در شرایط روحی بهتری مسیر رشدی خودت را دنبال کنی.
      در مورد روابط دوستی با جنس مخالف خب شما با توجه به اینکه در سن نوجوانی قرار داری خب نیاز عاطفی بیشتری را تجربه می کنی در کنار اینکه توجه به جنس مخالف نیز برایت بیشتر می شود و خب این باعث که تمایل به این روابط بیشتر شود و حتی تجربه دوست داشتن و تمایل به دوست داشته شدن هم یک امر طبیعی هست اما در این مسیر مادرتان نیز نگرانی هایی که به شما در این روابط آسیبی وارد نشود پس سعی دارند از شما مراقبت کنند هرچند که خب ممکن است نوع واکنش ها درست نباشد.

      پاسخ
  27. یاس گفته:

    سلام من ۳۲ سالمه ازاول توخانواده پرجمعیت بزرگ شدم جوری ک مادرم همش طرف پسراو عروس هاشو داشته و تنها عایدی ک اززمان دختری برامن مونده اعصاب خوردگی بوده الان پسرم ۵ سالشه اعصابم نمیکشه. زود بهم میریزم زود عصبی میشم و دست ب کتک میشم. همسرمم هروقت کارش لنگه ب حرفم گوش میده بعدش اعصاب خوردکن میشه.
    نمدونم شاید تقصیر منه ک شاید میخام ازم فرمانبردار باشن. براخودم و پسرم خط قرمزایی دارم پسرم اوایل رعایت میکرد ولی الان دخالت اطرافیان توی تربیت و خودش ک میره بیرون و بچه هارو میبینه انگار اهنربا ب خودش بسته ک کلا خصوصیات بد بچه هارو جذب کنه. بیخیال نیستم خیلی عذاب میکشم زود عصبی میشم و از حرص عصبانیت الان یسالی میشه فک م درد میکنه خیلی عذاب میکشم و اینک ذهنم رو نمیتونم رو زندگی خودم متمرکز کنم همش بفکر دیگرون هس ک چیکامیکنن چی میگن و فلان خیلی اذیت میشم موندم چیکاکنم. روانشناس خوب هم نیس شهرمون😞

    پاسخ
  28. ناشناس گفته:

    سلام
    من ۳۲سالمه ۳فرزند دارم از نظر روحی خیلی حالم بده به حدی که فکر خود کشی زده به سرم اما بخاطر بچه ام این کار نکردم.افسردگی بعد زایمان گرفتم بعد یه سال هنوز خوب نشدم.دارم زندگیم بخاطر افسردگیم از دست میدم خواهش میکنم راهنماییم کنید لطفا

    پاسخ
    • روانشناس گفته:

      سلام به شما
      عزیزم طبیعتا زمانی که خلق منفی شما یکسال طول کشیده و جدیدا هم افکار خودکشی دارین نیازمند این هستین که به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید و روند درمانیتون رو طی کنید. کاملا قابل درک هستش که در حال حاضر چه فشاری رو تحمل میکنید اما هرگونه تعلل شما در مراجعه به روانشناس میتونه شرایط فعلی شما رو بدتر کنه و درمانتون رو سخت تر بنابراین سعی کنید در اولین فزصت به روانشناس مراجعه کنید و روند درمانیتون رو طی کنید.
      روانشناس
      ۰۲۱۸۸۴۲۲۴۹۵

      پاسخ
  29. امیر حسین گفته:

    من از همسایه بالاییمون خیلی بدم میاد اما اون همیشه خونه ماست و باعث اذاب من است نمیتونم اون را تحمل کنم

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما آقا امیر حسین
      ببینید شما می تونید احساسات خود را نسبت به افراد داشته باشید و در این مسیر اگر نمی توانید با این فرد ارتباط برقرار کنید بهتر است که شما به اتاق خودتان بروید و اگر دلیل قانع کننده ای دارید در احترام با پدر و مادر در این مورد صحبت کنید.

      پاسخ
  30. Elaha گفته:

    من دختر ۱۸ساله ام که به تازه گی ازدواج کردم مشکلاتم از همون دورانی که بچه بودم شروع شدن از جای اغاز شد که والدینم از همدجدا شدن بعد از اون من موندم و خونواده پدرم ادم شوخ طبعیم ولی خاطرات دوران بچه گیم اذیتم میکنن از جمع خوشم نمیاد چیزی رو که همیشه به خودم قبولوندم اضافی بودنم توی خونواده ست چیزی رم که یاد گرفتم تظاهر کردن به چیزی که نیستم بوده بعد فوت پدرم شدم یکی دیگه قبل اون سابقه مصرف دارو دارم طوریکه بعد هر بار اعصبانیتم هر دارویی که پیشم بود رو میخوردم بعد فوت پدرم تنها با دیدن خون و بریدن دستم اروم میشدم ولی دیگه نمیخوام این طوری باشم همه ذهنم درگیر گذشته ایه که داشتم حتی نمیتونم به درسام برسم میخوام زندگی کنم و از زندگی لذت ببرم نه اینکه تظاهری باشم

    پاسخ
    • روانشناس گفته:

      سلام به شما
      الهه عزیز بی شک مشکلات گذشته و سرکوب متعدد احساسات منفی در بوجود آمدن چنین شرایطی به شدت دخیل هستند و برای اینکه بتونید از نظر خلقی بهبود پیدا کنید و مشکلات فعلیتون رو حل کنید نیاز به حل کردن تعارضات کذشته خود دارین که این کار تنها در جلسات درمانی اتفاق می افته، بنابراین بهترین کار این هستش که در فرصتی مناسب به صورت حضوری به روان درمانگر مراجعه کنید تا بتونید مسائل و مشکلاتتون رو مورد بررسی قرار بدین و در نهایت تحت درمان قرار بگیرید.
      روانشناس
      ۰۲۱۲۲۳۵۴۲۸۲

      پاسخ
    • Love گفته:

      سلام من ۲۰ سالمه احساس نا امیدی میکنم از همه چی خسته ام هیچی نمیخام فقط میخام بخوابم و دگه بیدار نشم . خیلی خسته ام بعضی وقتا از شدت ناراحتی قلبم درد میگیره . اینکه میدونم ب رویاهام نمیرسم بدتر عذابم میده ۵ ساله متاهلم

      پاسخ
      • روانشناس گفته:

        سلام به شما
        الهه عزیز چنین علائمی نشان دهنده اختلال افسردگی هست و نیاز هست که نسبت به این نشانه ها حساسیت به خرج بدین و در جهت بهبود شرایط خودتون اقدامات لازم رو انجام بدین. عزیزم دقیقا چه مدت هست که دچار چنین نشانه هایی شدین؟ فکر می کنید علت اصلی بوجود آمدن چنین احساساتی در شما چه چیزی باشه؟ رابطتون با همسرتون چطوره؟ فکر می کنید که چه چیزی در زندگیتون می تونه خوشحالتون کنه و احساس خوبی بهتون بده؟

        پاسخ
  31. کوثر گفته:

    سلام من ۱۶ سالمه
    بیشتر وقتا ساکتم و هیچ احساسی ندارم
    اصلا نمیدونم به چی فک میکنم فقط اینو میدونم که ساکتم
    درسته قبول دارم بیشتر وقتا عصبی و خشنم و به تنهایی علاقه دارم
    اما موقعی که ساکتم و نمیدونم به چی فک میکنم واقعا خیلی منو تو، شک انداخته خب چرا نمیدونم به چی فک میکنم

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما کوثر جان
      ببین عزیزم در این مسیر اینکه بیان می کنید نمی دانید در زمان سکوت به چه چیزی فکر می کنید نیاز به بررسی دارد چون یا شما فراموش می کنید و یا اینکه نمی خواهید به مسائلی که به آنها فکر می کنید توجه کنید در کنار اینکه قرار نیست انسان اگر سکوت می کند حتما لیستی از افکار در ذهن او وجود داشته باشد اما این موضوع در کنار اینکه بیان می کنید بیشتر اوقات عصبی و خشمگین هستید و به تنها بودن علاقه دارید نیاز به بررسی دقیق دراد چون شرایط روحی شما را نمایش می دهد که برای اینکه بتوانیم به شما کمک کنیم نیاز به تعامل مستقیم و طی کردن جلسات درمانی می باشد پس بهتر است به صورت حضوری یا تلفنی برای دریافت مشاوره اقدام کنید .

      پاسخ
  32. شکوفه گفته:

    جواب تست ۴۷ شددقیقاهمونی هست که هستم حظوردرجمع بستگی به شرایط داره ونبودنم هم همینطور😘😘😘

    پاسخ
  33. mobina گفته:

    سلام من ۱۵ سالمه و همیشه خیلی اروم و ساکت بودم ، اکثر اوقات حس خاصی ندارم و کلا بی احساسم و اینطور که اطرافیانم میگن هم سرد ، خشک و بیخیال و بی احساس هستم . ولی واقعا من اینطور احساس نمیکنم ولی به تنهایی علاقه دارم. من باید چکار کنم؟ چون هربار ک سعی در نشون دادن احساساتم میکنم و میخوام خودمو عاطفی نشون بدم همه متوجه میشن که دارم زور میزنم برای همین میگن خودت باش لازم نیس خودتو با احساس نشون بدی.

    پاسخ
    • روانشناس گفته:

      سلام به شما
      مبینا جان در این مور نیاز هست که به تفاوت در ویژگی های شخصیتی توجه کنید و در مورد این مسئله خودتون رو سرزنش نکنید و الگوی ارتباطی خاصی رو به خودتون تحمیل نکنید، البته توانایی ابراز وجود یکی از مسائل مهم در افزایش سلامت روان است و می تواند سبب ارتقای کیفیت ارتباطات میان فردی شود ولی این به معنای این نیست که فردی که شخصیت درون گرایی دارد و از تنهایی لذت می برد از سلامت روان برخوردار نیست و یا مشکلی دارند، به طور کلی افراد برون گرا و درون گرا با وجود تفاوت های زیادی که در شیوه های ارتباطی و رفتاری خود دارند هر کدام ویژگی های مثبت منفی دارند و هیچکدام نسبت به گروه دیگر برتری ندارند بنابراین اگر از سبک ارتباطی خودتون لذت می برید سعی کنید به این مسئله توجه نکنید و خودتون رو سرزنش نکنید.

      پاسخ
  34. Hni گفته:

    سلام
    نتیجه تست من شده کاملا درون گرا نیستم
    خب این الان خوب هست یا بد؟
    و اینکه این به این معنی هست که من در معرض درون گرایی هستم؟🤔
    لطفا یه راهکار در رابطه با برقراری ارتباط بهتر در دنیای واقعی بدین آخه من برقراری ارتباطم در دنیای مجازی خیلی بهتره ولی خودم از این موضوع اذیت میشم و دلم میخواد زود و خیلی راحت ارتباط برقرار کنم
    و اینکه من یک مقدار دیر ارتباط برقرار میکنم منتها وقتی ارتباط برقرار کردم خیلی با اون شخص راحت و صمیمی میشم
    به نظرتون این اشتباهه؟ آخه گاهی مورد بی احترامی قرار میگیرم و احساس میکنم شاید بخاطر راحتیمع و نباید با دیگران راحت و صمیمی باشم این افکار من درسته یا.. ؟

    پاسخ
    • Hni گفته:

      البته اینم بگم که من یک راحتی و صمیمیت توام با احترام دارم نه راحتی که با بی ادبی و بی احترامی باشه
      قبلا زود عصبانی میشدم و از کوره درمیرفتم ولی اخیرا سعی میکنم با آرامش و احترام جواب بدم منتها یه بدی دیگه ای که دارم اینه که بعدش که بهش فکر میکنم پشیمون میشم و حس میکنم میتونستم در اون لحظه جواب بهتری بدم بنظرتون این یک مشکله یا یک موضوع عادی هستش؟

      پاسخ
    • روانشناس گفته:

      سلام به شما
      عزیزم درون گرا و برون گرا بودن یک ویژگی شخصیتی هستش و هیچکدام نسبت به دیگری برتری ندارن و هرکدام ویژگی های مثبت و منفی خودشون رو دارن و حتی با تصور درون گرا بودن شما نباید این مسئله براتون به نگرانی تبدیل بشه و به همین دلیل به خودتون برای تغییر فشار وارد کنید. شما باید خودتون رو همینطور که هستین دوست داشته باشید و ویژگی های شخصیتی خودتون رو بپذیرید. و در مورد ارتباطاتتون عزیزم اینکه دیر با دیگران ارتباط برقرار می کنید می تونه ناشی از دورن گرایی شما باشه و همونطور که عرض کردم در اینباره نباید به خودتون خرده بگیرید و البته که بهتر هستش که قبل از شناخت کامل اطرافیان صمیمیت زیادی با آنها برقرار نکینم. در موزد تغییر رفتاریتون بهتون تبریک می گم خیلی خوبه که تلاش می کنید هیجانات و خشم خودتون رو کنترل کنید ولی در نظر بگیرید که کنترل هیجان خشم نباید با سرکوب کردن احساس خشم اشتباه گرفته بشه بلکه نیاز هست که شما درکمال خونسردی و آرامش از حق خودتون دفاع کنید و ناراحتی و احساس خشم خودتون رو بروز بدین ولی بروز خشم نباید با داد و بیداد و تحریک پذیری اشتباه گرفته بشه در واقع شما باید محکم و جدی در مورد اون شرایط با فرد مقابل صحبت کنید که البته بهتر هست صحبت کردن رو به زمانی موکول کنید که از هیجانات منفیتون کاسته شده باشه و بتونید با کمال آرامش در مورد احساساتتون با فرد مقابل صحبت کنید.

      پاسخ
  35. reyhane گفته:

    سلام
    من دختر ۱۵ ساله ای هستم که نزدیکه ۳ سالی هست بطور ناخوداگاه از خانوادم فاصله گرفتم و خیلی نسبت به قبل کم حرف شدم
    البته همیشه آدمه درونگرایی بودم ولی مدتیه تشدید شده
    و یه دوسته صمیمی دارم که میتونم بگم کل زندگیمه حتی جای خانوادم همه چیم توی چت کردن با اون خلاصه شده و البته اینم بگم که من رو در رو خیلی ساکتم ، ولی توی چت کاملا برعکس
    میشه بگید چیکار کنم که بتونم از این حجم از کم حرفی فاصله بگیرم و به خانوادم نزدیک تر بشم

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      سلام به شما ریحانه جان
      در این مورد نیاز است که افکار و احساسات شما بررسی شود تا بتوانیم به شما کمک کنیم تا در دنیای واقعی بتوانید با دیگران از جمله خانواده و دوستان خود ارتباط برقرار کنید .
      دقت کنید که اگر شما ندانید که دلیل کناره گیری از خانواده و دوستانتان چیست در این مسیر تنها یک سری رفتار را مشاهده خواهید کرد بدون اینکه دلیل آن را بدانید .
      بهتر است بدون سرزنش کردن خود و یا دیگری در این مسیر یک دوره مشاوره حضوری یا تلفنی را تجربه کنید تا در این مسیر بتوانیم به شما کمک کنیم تا شرایط بهتری را بتوانید تجربه کنید .
      درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      پاسخ
  36. Fatii گفته:

    سلام من ۱۸ سالمه دختر ارومیم و بیشتر اوقات حرفی برای گفتن ندارم با پسرا نمیتونم حرف بزنم و کلا زیاد پسر تو زندگیم نبوده دوس پسر داشتم اما نمیتونم راحت باهاشون ارتباط برقرار کنم و ساکتم حتی تو جمع دخترا هم گاهی ساکتم و معمولا شروع کننده بحث نیستم وحس میکنم برای این شخصیتم هیچکس سراغم نمیاد و هیچ پسری جذبم نمیشه حتی هیچ دختری باهام حال نمیکنه که رفیقم باشه برای همین رفیق کم دارم همیشه هیچ پیام و تلفنی ندارم از کسی حس میکنم برای شخصیت اروم و ساکتم کسی کنارم نمیاد و شخصیت کسل کتنده ای دارم در واقع بیشتر مشکلم ارتباط برقرار کردنمه من همونطور که گفتم حرف برای گفتن با کسی ندارم و خیلی خونگرم نیستم و بابت این اتفاق ناراحت نمیدونم چطور میشه کمکم کنید اما واقعا به راهنمایی احتیاج دارم چون هرکاری کردم نتونستم نه شخصیتمو درست کتم نه حتی باهاش کنار بیام اگر میشه کمکم کنید

    پاسخ
    • روانشناس گفته:

      سلام به شما
      عزیزم مسئله ای که در شما وجود داره این هستش که اصرار به تغییر خودتون نداشته باشید و خودتون و شخصیتتون رو بپذیرید و سعی کنید خودتون رو دوست داشته باشید، شما فردی درون گرا هستید و افراد درون گرا معمولا کم حرف هستند و همونطور که خودتون بیان کردین در جمع شروع کننده ی حرف نیستن و نشانه های خونگرمی در اون ها دیده نمیشه ولی این موارد دلیلی بر بد بودن و جذاب نبودن شما نیست، درون گرایی نیز یک نوع ویژگی شخصیتی است و شما نمیتونید اون رو به طور کامل تغییر بدین ولی میتونید کارهایی کنید که احساس رضایت از خودتون رو افزایش بدین. سعی کنید کارهایی که باعث پیشرفت شخصی شما میشه رو بیشتر انجام بدین و موفقیت های فردی بیشتری کسب کنید، فعالیت های لذت بخش خودتون رو پیدا کنید و برای اون ها تلاش کنید، رابطتون رو با خانواده ی خودتون و افراد نزدیک تر فامیل بیشتر کنید ولی در حد توانتون نه در حدی که برای این کار به خودتون فشار وارد کنید، با دوستانتون هرچند به تعداد کم سعی کنید بیشتر ارتباط برقرار کنید و گاهی خودتون پیشنهاد دهنده ی تفریح باشید، گاهی وقت ها خودتون با دوستاتون تماس برقرار کنید و حال احوال ساده بپرسین ولی سعی نکنید پرحرفی کنید چون افرادی مثل شما هرچقدر بیشتر برای پر حرفی تلاش کنن بیشتر احساس ناکامی می کنن، به طور کل سعی کنید خودتون رو رها کنید و با پذیرش خودتون شرایط رو برای خودتون آسون تر کنید.

      پاسخ
  37. ناشناس گفته:

    یعنی به نظر شما من تو این رابطه مقصرم دائم همسرم به من میگه توحساسی تو زود رنجی ولی این موضوعات باعث شده حتی من حساسیت بیشتر هم بشه و احساس کنم اونها می خواهن فرزندم رو ازم بگیرن

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      دوست عزیز دقت داشته باشید که در این رابطه ما به دنبال مقصر نیستیم و بلکه می خواهیم مسیری را به شما نشان بدهیم که در اول خودتان احساس آرامش بیشتری داشته باشید و زندگیتان در مسیر بهتری حرکت کند.
      اینکه شما نیز بخواهید دنبال مقصر بگردید تنها باعث می شود که آرامش خودتان را از دست بدهید و تمرکز شما بر این مووع و رفتارهای دیگران بیشتر شود.

      پاسخ
      • ناشناس گفته:

        من نمی دونم چطور باید برخورد کنم باهاشون که به خودشون اجازه دخالت و ناراحت کردن ندن و ارامش خانواده هم بهم نریز من و همسرم دنبال یه راهکاریم که بتونیم مدیریت کنیم این موضوع رو

        پاسخ
        • مشاور 24 ساعته گفته:

          دوست عزیز در این مورد همانطور که اشاره کردم در اول نیاز است که شماها زندگی مشترکتان را جدا از زندگی خانوادگی بدانید و دوم اینکه اجازه بدهید همسرتان در این موراد با آنها صحبت کنند و دقت داشته باشید که شماها برای احترام می توانید به آنها یک لبخند بزنید و رد شوید ولی مسیری را برای زندگی مشترکتان در پیش بگیرید که مورد تایید خودتان و همسرتان باشد .
          در این مورد نیاز است که شما و همسرتان به یک توافق برسید .

  38. ناشناس گفته:

    من نمی خواهم خانواده اش رو رها کنه من می خواهم منو فرزندم رو حداقل یک بار در هفته باشه رفتنمون اون هر روز ببینه وقتی زیادی بری یا تماس زیاد داشته باشی بی احترام میشم

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      شما با بهبود روابط خودتان و احترام متقابل به خانواده ایشان می توانید این موضوع را بیشتر مدیریت کنید اما اگر بخواهید به شیوه های قبلی این موضوع را بیان کنید بازهم نتایج مشابه دفعات قبل بدست خواهید آورد .
      سعی کنید محیط خانه یک محیط امن بدون تشنج و رابطه شما با همسرتان نیز یک رابطه با درک متقابل با رعایت نکات قبلی باشد که بتوانید نتیجه گیری کنید.
      شما مثلا می توانید با بهبود روابط بجای اینکه بیان کنید تو همیشه میری خانه مادرت و برای ما وقت نمیزاری عنوان کنید که وقتی کنارمون هستی و باهم میریم پارک چقد احساس بهتری دارم و روحیه بچه ها چقد تغییر می کنه و اگر این موضوعات در کنار احترام به خانواده ایشان باشد ایشان نیز توجه بیشتری به این موارد و احساسات شما می کنند چون روابط ایشان با خانوادیشان موضوع مهم و پر اهمیتی برای خودشان می باشد و می خواهند که شما آن را درک کنید.

      پاسخ
  39. سحر گفته:

    سلام
    من یک مشکلی با خانواده همسرم دارم
    دیروز تولد دوسالگی پسرم بود و از صبح تمام سعیم رو کردم که شب خوبی بشه براش درست ٢ ساعت قبل اومدنشون به همسرم تماس می گیرن و ازشونمی خواهن که ببرم بچه رو اونجا
    همسرم هم فکر می کنه شاید لباسی خریدن که اندازه نباشه یا بخواهن به عنوان تم تنش کنن میره اونجا و میبینه هدیه تولد رو به بچه نشون میدن
    من از این ماجرا بسیار ناراحت شدم چون می تونستن این کار رو تو خونه ما هم انجام بدن
    همش اصرار دارن کارهای مربوط به بچه من رو انجام بدن اینقد که حتی در مورد دستشویی بردن هم به بچه من اونجا پافشاری می کنن
    من بعد از اینکه این کار رو کردن باهاشون تماس گرفتم و گلگی کردم حتی خواستم تولد رو بهم بزنم چون تولدی که کادوش از قبل داده شده دیگه جشن و سوپرایز نمیشه
    به اصرار همسرم قبول کردم که بیان و کوتاه اومدم ولی وقتی اومدن اینجا یکیشون حتی لب به غذایی که من پخته بودم نزد بقیه هم قیافه گرفتن و رفتن
    حالا همسرم اصلا قبول نمی کنه که کارشون منو دلخور کرده و اشتباه بوده

    پاسخ
    • مشاور 24 ساعته گفته:

      با سلام خدمت شما دوست عزیز
      در این مواقع بهتر است آرامش خودتان را حفظ کنید تا بتوانید بهتر تصمیم گیری داشته باشید و این مشکلات بر زندگی مشترکتان تاثیر منفی نگذارد.
      ۱٫ هریک از شما چند سال دارید؟
      ۲٫ چند سال است ازدواج کرده اید؟
      ۳٫ روابط شما در کل با خانواده همسرتان چگونه است؟
      ۴٫ مشکلات شما با آنها بر روی زندگی مشترکتان نیز تاثیر گذاشته است؟
      ۵٫ منظور شما چیست که در مورد دستشویی رفتن پا فشاری می کنند و کودکتان چند سال دارد؟
      ۶٫ در این مواقع واکنش شما نسبت به همسرتان چگونه است و همسرتان نسبت به شما؟

      پاسخ
      • sahar گفته:

        من ۳۳ همسرم ۳۷ سال ۵ سال زندگی کردیم در کل چون همسرم فرزند اول خانواده هست میگه من مسئولیت دارم و در هفته حداقل دو روز به منزلشون میریم بله جدید دعواها زیاد شد و این که من حتی ای بحساس می کنم با دیدنشون یا تماس تلفنی اونها دچاره تپش قلب میشم پسرم تازه دو سالش شد مادرشوهرم هر وقت میبینه اونو باز میکنه باوجود اینکه من می گم خصوصی و باید با مادرت یا پدرت به دستشویی بری از ۶ ماهگی اصرار به سرپاکردن پسرم داشت متاسفانه چون نمی تونم به اونها حرف بزنم با همسرم دعوا می کنم که گاهی منجر به برخورد فیزکی بین ما میشه

        پاسخ
        • مشاور 24 ساعته گفته:

          دوست عزیز دقت داشته باشید که این تشنجات می تواند آسیب های زیادی برای فرزند شما داشته باشد و بهتر است همسرتان را بخاطر رفتارهای دیگران و خانواده ایشان سرزنش نکنید چون ایشان تنها مسئول رفتارهای خودش می باشد و درگیری دائم شما با ایشان و صحبت در مورد خانواده ایشان کمکی به بهبود مشکلات شما نمی کند .
          سعی کنید در مورد احساسات و نیازها و نگرانی هایتان بدون نام بردن از فرد خاصی با همسرتان صحبت کنید چون حتی اگر ایشان بدانند که حق با شما می باشد بازهم اگر از خانوادیشان بدگویی کنید در مقابل شما جبهه گیری می کنند اما اگر نگرانی های خود را بدون توهین و مقصر دانستن فرد خاصی بیان کنید احتمال اینکه صحبت شما به نتیجه برسد و موضوع اصلی فراموش نشود بیشتر می باشد .
          در این مواقع بهتر است با آرامش با مادرشوهرتان صحبت کنید و در جایی که فرزندتان حضور ندارد و به صورت مبادله اطلاعات این گفت و گو را انجام بدهید مثلا اینکه بپرسید شما قبلا چگونه این مسائل را با بچه ها آموزش می دادید و در میان صحبت ایشان آسیب های احتمالی یک سری رفتارها را بیان کنید تا این موضوع از طریق بهتری حل شود .
          در هرحالتی بهتر است از توهین به خانواده همسرتان خوداری کنید و بخاطر همسرتان سعی کنید احترام آنها را حفظ کنید تا بتوانید آرامش بیشتری را تجربه کنید.

        • ناشناس گفته:

          من بارها به صورت غیر مستقیم گفتم ولی اونها تغییری تو رفتارشون ایجاد نمی کن به صورتی که حتی بیشتر به رفتارشون پا فشاری می کنن حتی دائم به فرزندم می گن ما تورو از مادرتم بیشتر دوست داریم البته از اول ازدواج ما هم مخالف زندگی ما بودن و این رو بارها به من گفتن من نمی دونم چطور همسرم رو مجاب کنم که کمتر به منزلشون بریم که فرصت نشه که بخواهن کاری یا حرفی بزنن ولینمی پذیره

        • مشاور 24 ساعته گفته:

          به نظر می رسد که دلخوری های شما بر روی هم انباشته شده است و این موضوع باعث ایجاد حساسیت های بیشتر در شما شده است . دقت کنید انها حتی اگر رفتارهای مناسبی نداشته باشند خانواده همسرتان محسوب می شوند و شما نمی توانید از ایشان بخواهید که قید رفتن پیش انها را بزند چون دلیل شما هرچقد هم که قانع کننده باشد این درخواست شما برای همسرتان یک درخواست غیر معمول و توهین آمیز می تواند محسوب شود.
          سعی کنید همسرتان را فردی جدا از خانواده بدانید و بخاطر رفتارهای دیگران او را سرزنش نکنید و در هنگام صحبت مسائلی را که در تایپیک قبلی اشاره کردم رعایت کنید تا بتوانید در زندگی مشترکتان آرامش بیشتری داشته باشید .
          تمرکز زیاد شما برا گذشته ورفتارهای انها میتواند آرامش شما را کاهش بدهد و خشم شما را افزایش بدهد به این موضوع فکر کنید که شما انتخاب همسرتان می باشید و ایشان شما را پسندیده اند و انتخاب کرده اند و با شما زندگی می کنند .

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *