احساس غمگینی چیست؟
احساس غمگینی یک درد عاطفی مرتبط، یا مشخص شده از طریق احساسات مربوط به شرایط نامساعد، از دست دادن، ناامیدی، دلشکستگی و سوگواری می باشد.
غمگینی یکی از احساساتی می باشد که بر اساس تعریف پائول اکمن[۱]، به همراه خوشحالی، خشمگینی، شگفت زده شدن، ترس و نفرت، شش احساس مبنایی انسان را تشکیل می دهند.
تفاوت مابین غمگینی و افسردگی چیست؟
احساس غمگینی یک واکنش طبیعی نسبت به موقعیت هایی می باشد که منجر به ناراحتی یا درد عاطفی می شوند.
ولی حالت غمگینی همانند سایر عواطف، یک احساس موقتی بوده و در طول زمان کاهش می یابد. در این روش، غمگینی با افسردگی تفاوت پیدا می کند. چرا که افسردگی یک بیماری روانی کوتاه مدتی می باشد.
من به چه نحوی می توانم غمگین بودن را فراموش کنم؟
یک سری روش های مثبتی برای مقابله با احساس غمگینی وجود دارند که عبارتند از:
- توجه کردن به احساسی که دارید و دلیل آن. شناخت عواطفتان به شما کمک می کند تا خودتان را بشناسید و بپذیرید. …
- بهبود یافتن بعد از ناامیدی ها یا شکست ها. زمانی که شرایط موجود مطلوب نباشند، تسلیم نشوید. …
- تفکر مثبتی داشته باشید. …
- در مورد راه حل های ممکن فکر کنید. …
- حمایت مورد نیازتان را دریافت کنید.
- خودتان را در وضعیت روانی مثبتی قرار دهید.
[۱] Paul Ekman
ما به چه دلیل دچاراحساس غمگینی می شویم؟
استرس، سلامتی و هومون ها
مواردی از قبیل استرس، مصرف الکل یا مواد، و تغییرات هورمونی هم بر روی مواد شیمیایی حساس ذهن و حالت روانی تاثیر می گذارند.
برخی از شرایط سلامتی می تواند منجر به بروز افسردگی شوند.
همانند علائم. برای مثال، کم کاری تیروئیدی به عنوان عامل ایجاد وضعیت روانی افسردگی در برخی از افراد شناخته می شود. این حالت می تواند انرژی فرد را کاهش دهد.
هفت عاطفه مربوط به انسان چه مواردی می باشند؟
در ادامه هفت مورد از عواطف عمومی و کلی بیان شده اند که در اکثر افراد ظاهر می شوند و آنها را از نظر زیست شناختی می توان به صورت زیر بیان کرد:
- خشمگینی. …
- ترس. …
- نفرت. ..
- خوشحالی. …
- غمگینی. …
- شگفت زده شدن. …
- تحقیر شدن.
چهار احساس اصلی چه مواردی می باشند؟
بر اساس یکی از تحقیقات صورت گرفته در دانشگاه گلاسکو، تمامی رفتارهای انسای می توانند ناشی از چهار احساس اصلی باشند.
این مطالعه یک عقیده عمومی را به چالش کشید که بیان می کرد شش احساس اصلی خوشحالی، غمگینی، ترس، خشمگینی، شگفت زده شدن و نفرت وجود دارند.
سلام من ۱۷سالمه
همش احساس ناراحتی میکنم قبلا میتونستم گریه کنم ولی الان نمیتونم
حوصله انجام هیچ کاریو ندارم
نمیدونم چیکار کنم
سلام به شما دوست عزیز
ببین عزیزم این علایمی که بیان می کنید نشان از بهم ریختگی شرایط روحی شما دارد و اهمیت زیادی دارد که برای درمان در همین زمان اقدام کنید در این حالت می توان به شما کمک کرد تا بتوانید شرایط روحی بهتری را تجربه کنید و در مسیر رشدی خود بهتر گام بردارید.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/حضوری تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
سلام من خانم ۲۹ ساله هستم در ۱۶ سالگی ازدواج کردم از وقتی که یادمه پدر و مادرم هر روز با هم جنگ و دعوا داشتند از پدرم خیلی میترسیدم الان فوت شده روز مرگش اصلا گریهام نگرفت از کودکی خیلی افسرده بودم به خاطر کمتر بودن شرایط مالی و کمبود اعتماد به نفس هیچ دوستی نداشتم پدرم خیلی خشن و عصبانی بود و مادرم رو میزد بعد ازدواج خیلی به شوهرم وابسته شدم بعد ۱۵ سال زندگی مشترک نتونستم شدت وابستگی رو کم کنم شوهرم از دستم کلافه هست و اذیت میشه تو روستا زندگی میکنم شرایط مشاوره رفتن… بیشتر بخوانید
سلام به شما تبسم جان ببین عزیزم قابل درک است که سبک زندگی خانوادگی شما برایتان با فشار روحی زیادی همراه شده است اما عزیزم در هرصورت شما سالهاست زندگی مستل خود را دارید و در زمان فعلی یک خانم بالغ هستید که می توانید مسیر رفتاری و شخصیتی خود را انتخاب کنید در این مسیر اگر شما بازهم بخواهید به این دلیل که گذشته خوبی نداشته ای آینده را نیز از دست بدهد و یا فرصت زندگی در زمان حال را به خودتان ندهید خب چیزی تغییر نمی کند. با توجه به توضیحات شما در مورد وابستگی و علایم… بیشتر بخوانید
من افسرده هستم
سلام به شما آقا مصطفی ببینید اگر شما شرایط روحی خودتان را خوب ارزیابی نمی کنید با هر تشخیص گذاری بهتر است که با کمک متخصص روند درمان خود را شروع کنید . دقت کنید که افسردگی هم یک بیماری می باشد و خب اگر شما روند درمان را پیش بروید قابل درمان می باشد . پس بهتر است در زمان فعلی که می دانید شرایط روحی خوبی ندارید در همین زمان برای درمان اقدام کنید چون درمان هرچقدر زودتر باشد در اول درمان هم سریع تر است و هم اینکه آسیب بر عملکردهای دیگر شما چون کار، روابط، درس… بیشتر بخوانید
سلام خسته نباشید من یه دختر ۱۹ساله ام که به وفور تااینجای زندگیم روزای تلخی داشتم، پدر من از بچگیم طی دوره های مختلف کوتاه یا بلند مدت تریاک و سیگار مصرف میکرده و همچنان هر دوی اونها رو استعمال مبکنه. بعلاوه که بعد مرگ پدر بزرگم سر ارث و میراث تقرببا با نصف اقوام پدری مون قهر کرد. الانم یکی دوسالی هست متوجه شدم علی رغم تموم این مشکلاتی که واسه ما ایجاد کرده متاسفانه همجنس باز هم هست و در واقع کثافط کاری ای نیست که تاحالا انجام نداده باشه. مادرمم از ترس کتک خوردن و اینکه شاغل… بیشتر بخوانید
سلام به شما زهرا جان ببین عزیزم قابل درک است که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما خب تا زمانی که پدرتان به اشتباه بودن مسیر رفتاری و انتخابی خود بینش نداشته باشند این شرایط می تواند دائم بدتر شود و خب در این مسیر مادر شما متناسب با شرایط خودشان می توانند در مورد زندگیشان تصمیم گیری کنند. اما شما در زمان فعلی یک خانم جوان هستید و خب می توانید با تمرکز بر درس و کار کردن شرایط مستل شدن را برای خودتان ایجاد کنید و حتی جدا از آنها زندگی کنید… بیشتر بخوانید
سلام من ۳۲ سالمه هنوز ازدواج نکردم و از این مسئله خیلی رنج میبرم و افسردم دخترهای فامیل مون که از من کوچکتر هستن ازدواج کردن وقتی استوریهاشونو از زندگی شون و میبینم یا اینکه با شوهراشون میرن مسافرت عکس هاشونو میبینم حسودیم میشه و چند وقته که همش گریه میکنم
سلام به شما فهمیه جان ببین عزیزم اینکه شما نیاز و تمایل به ازدواج کردن داشته باشید اصلا چیز بدی نیست در هرصورت این یک نیاز طبیعی در شما می باشد اما بهتر است بجای سرزنش کردن خودتان سعی کنید که اگر در مسیر ازدواج کردن برایتان مشکلی وجود دارد آن را بررسی و رفع کنید تا بتوانید شما نیز این مسیر را تجربه کنید. در کنار اینکه دقت کنید شرایط افراد باهم کاملا متفاوت می باشد و هر فردی در زندگی خودش اولویت های متفاوتی دارد پس به همین دلیل مقایسه کردن خودتان با دیگران کمکی به شما نمی… بیشتر بخوانید
سلام من یه خانم ۳۰ساله هستم ۳ماه پیش برادر ۲۳سالمه از دست دادم بخاطر اطرافیانم مخصوصا پدرو مادرم تمام ناراحتی و گریه هامو تو خودم ریختم برای اینکه کسی ناراحت نکنم حتی همسرم زیاد در مورد ناراحتیم حرف نمیزنم اما عصبی شدم و خیلی زیاد دوست دارم تنها باشم اما نمیتونم چون یه پسر ۲ساله دارم
سلام به شما سحر جان ببین عزیزم در هرصورت شما برادرتان را از دست داده اید و تجربه گریه و غم و اندوه یک امر طبیعی هست و قرار نیست که شما این احساسات خود را انکار کنید چون در این حالت هم خودتان فشار روحی بیشتری را تجربه می کنید و هم اینکه خب این شرایط روحی بر روابط شما با اطرافیان نیز تاثیر می گذراد. بهتر است به خودتان فرصت سوگواری بدهید تا بتوانید به مرور هرچند تلخ با این واقعیت کنار بیاید و مسیر رشدی بهتری را تجربه کنید با توجه به اینکه سه ماه از این… بیشتر بخوانید
سلام من ۳۶ سالمه ، از زمانی که ۳۶ سالگیم شروع شد زندگیم تغییر کرد ، تقریبا اکثر اوقات ناراحتم با کوچکترین حرف اهنگ هر چیزی بغض می کنم ، از ۱۰۰ درصد کارایی که می خواستم انجام بدم حدود ۶۰ درصد موفق شدم ( در طول زندگیم ) اما تنهام، تنهایی اذیتم می کنه ، یه زمانایی با خودم میگم توی این دنیا به این بزرگی واقعا کسی نیست منو دوست داشته باشه ، بعد این حرف دباره انگار یه پارچ اب سرد میریزن رو سرم تنها کارم شده پناه بردن به کتاب و درس همین حوصله دورهمی هم… بیشتر بخوانید
سلام به شما زهرا جان ببین عزیزم اینکه در روان شما ۳۶ سالگی چه معنایی دارد و شما چگونه خودتان را تعریف می کنید میتواند در شرایط روحی شما تاثیر زیادی داشته باشد . البته ما بحرانی در این شرایط سنی داریم که باعث می شود گاهی فرد شرایط عملکرد خودش را زیر سوال ببرد اما این بحران تقریبا دوام زیادی ندارد و اگر شما بتوانید مسیر رشدی خودتان را طی کنید و عملکردی که دارید را بررسی کنید و به تلاش هایی که در حد توانتان در همان زمان ها بوده است توجه کنید نه اینکه با عقل و… بیشتر بخوانید
سلام من یه خانم ۲۶ساله هستم وچهار سال ونیم هست که از زمان عقدم میگذره ودوساله عروسی کردیم ،از همون اول شوهرم اهل توجه اینا نبود ومن خیلی اذیت میشدم واینو به کسی نمیگفتم.الان دارم خیلی اذیت میشم دیگه حتی اگه برای زندگیمون کاری کنه یا بهم محبت کنه اصلا خوشحال نمیشم.اصلا نمیخوام خواسته هایم را باهاش درمیون بزارم چون همیشه بی توجهی کرد .نمیدونم توی این زندگی چیکار کنم.
سلام به شما دوست عزیز درک میکنم که این شرایط از نظر روحی برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما عزیزم دقت کنید که اگر بخواهید این مسیر زندگی مشترک را ادامه بدهید هم شما و هم همسرتان هردو با فشار روحی زیادی روبرو می شوید و این بر روند رابطه شما و مسیر مشترکی که دارید تاثیر زیادی می گذارد . در این مسیر بهتر است باهم همراه شوید و به زوج درمانگر مراجعه کنید در این مسیر با بررسی شرایط روحی هردوی شما و مسیر ارتباطی که باهم دارید می توانید شرایط روحی بهتری را… بیشتر بخوانید
من دوران عقد رفتم پیش مشاور ولی همسرم نیومد،حتی دنبالمم نیومد من خودم تنها رفتم .وقتی دیدم فایده نداره دیگه نرفتم.
احساس میکنم از اول دوستم نداشته .
بهتر بود در همان دوران عقد به این سبک رفتاری توجه بیشتری می کردید چون بعد شخصیتی و رفتاری افراد با ازدواج تغییری نمی کند در این مسیر نیز بهتر است بر مبنای شناخت و شرایط زندگی مشترکتان در این مسیر تصمیم گیری کنید .
هرچند که بازهم بهتر است با همسرتان و اگر ایشان حاضر به مراجعه نیستند خود شما نیاز به مراجعه و بررسی شرایط می باشد تا بتوانید در این مسیر تصمیم گیری داشته باشید .
سلام من ۲۵ سالمه و یک پسر یک ساله دارم، از چند روزگیش متوجه شدیم بیماری ژنتیکی دارد، خیلی خیلی شرایط سختی بود، الان اوضاع بهتر شده ولی خسته شدم هنوز با بیماریش کنار نیومدم، بعضی وقتا حالم خیلی خوبه و سرحالم ولی یکدفعه سر کوچکترین چیزی یا خستگی خیلی عصبی میشم، وبیماریش جوریه که دائما باید حواسم بهش باشه این خیلی خستم میکنه
سلام به شما مهسا جان سخت و دشوار بودن این شرایط کاملا قابل درکه عزیزم. تقریبا میشه گفت همه والدین عزیزی که با چنین مسئله ای روبرو میشن شرایطی مشابه شرایط شما رو تجربه میکنن و اینمسئله دور از ذهن نیست ولی دقت کنید که در این شرایط شما بیشتر از هرچیز نیاز دارین که مراقب سلامت روانی خودتون باشید تا بتونید با کمترینمیزان فشار روانی به زندگی خود بپردازید. اول اینکه سعی کنید فرزتدتون رو به همین صورتی که هست بپذیرید و مدام به دنبال شکوه و شکایت و علت یابی مسئله نباشید چون این کارها نه تنها کمکی… بیشتر بخوانید
سلام من ١٩ سالمه خیلی به مادرم وابسته ام و واقعا دوسش دارم ما سه تا خواهریم و من از همه بیشتر به مادرم احترام میزارم و محبت میکنم ولی بقیع اصلا حتی بی احترامی های شدید یا اصلا محبتی نمیکنن ولی با این وجود مادرم اونا رو بیشتر دوست داره قشنگ میشه از رفتاراش فهمید به اونا بیشتر محبت میکنه حتی در مواردی که حق با منه از اونا طرفداری میکنه این قضیه خیلی منو اذیت میکنه من تو خانوادم فقط با مادرم راحتم ولی اون اینجوری نیس احساس تنهایی خیلی زیادی دارم فقط میخوام یه جوری بشه از… بیشتر بخوانید
سلام به شما سمانه جان بهتر هستش که در مورد احساس علاقتون با مادرتون صحبت کنید و همینطور نیاز هست که خیلی واضح در مورد احساس تنهاییتون و این تفکر که مادرتون محبت بیشتری به خواهرای دیگتون داره حرف بزنید گاهی وقتا ممکنه رفتارهایی از سر نااگاهی از والدین سر بزنه و خودشون اصلا از پیامدهای رفتارشون آگاه نباشن گاهی هم ممکنه حساسیت شما باعث بشه که رفتارهای مادرتون رو اینطور تقسیر کنید، در هر حال عزیزم این کاملا قابل درکه که چنین احساسی در مورد شرایط زندگیتون برای شما دشوار باشه ولی دقت کنید که در روابط خانوادگی و… بیشتر بخوانید
ممنون از پاسخ شما ولی راجب راه حلی که گفتید من بارها به مادرم گفتم ولی هر وقت که میگم تا یه مدت باهام خوبه بعد دوباره میریم سر جای اول ،فقط یه بار یه کاری کردم :من چون زیاد محبت میکنم بهش متوجه رفتارم میشه یه روز اصلا بهش توجه نکردم در حد سلام و خداحافظ و خودش متوجه شده بود سعی میکرد باهام حرف بزنه و بهم نزدیک شه ولی کلا نمیدونم چرا اینجوریه هرکس کلا تو همه جا تا میفهمه یه ادم دوسش داره ازش دوری میکنه ولی تا بی محلی کنی میان سمتت و این اینکه… بیشتر بخوانید
ممنون از پاسختون ولی باید بگم من این روش هم امتحان کردم ولی تا یه مدت باهام خوبه بعد بازم میریم سرجای اول و اینکه من یه چیز فهمیدم که کلااا هرچی بیشتر به ادما محبت کنی بیشتر دوری میکنن ازت و هرچی بیشتر بی محلی کنی بیشتر میان طرفت و اینکه همیشه ادمای بد عزیز ترن و ای قضیه منو خیلی اذیت میکنه….و یه مورد دیگه که بگم اینه که مادرم بعد بچه دومش دیگه قصد بچه دار شدن نداشته و من یهویی بودم خیلی هم تلاش کرده منو بندازه ولی نشده برا همینم خیلی وقتا احساس اضافی بودن… بیشتر بخوانید
عزیزم شما حق دارید که چنین احساسی نسبت به واکنش های مادرتون داشته باشبد ولی دقت کنید که واکنش های مادرتون باعث شده که شما دیدگاهی نادرست به روابط اجتماعی داشته باشید و واکنش و رفتار مادرتون رو به همه ی افرادی که ممکنه باهاشون در ارتباط باشید تعمیم بدین و همین امر باعث میشه که در آینده هم نتونید روابط موفقیت آمیزی رو تجربه کنید، بنابراین سعی کنید نسبت به این موارد آگاه باشید و حتی اگر مادرتون از سر ناآگاهی یا به هر دلیلی رفتار نادرستی با شما دارن و شما نمی تونید این رفتار رو در مادرتون… بیشتر بخوانید
سلام وقتتون بخیر، بیشتر از چهار ساله که افسردگی حاد دارم،قبلا فقط افسرده بودم اما به تازگی استرس (با علایم فیزیکی)و ضعف اعصاب(سریع عصبانی شدن و پرخاش کردن)و عدم اعتماد به نفس شدید هم بهم اضافه شدن.واقعا نمیدونم چی کار کنم،صبح که از خواب بلند میشم ناراحتم،ظهر ناراحتم،شب ناراحتم،صفحه های اجتماعیمو خیلی وقته بستمو مدت هاست با دوستام حرف نزدم،سه سال قبل کسی که واقعا دوستش داشتم از ایران رفت و بخاطرش هنوزم شدیدا ناراحتم و شبا خوابش رو میبینم و هروقت بهم پیام میده حالم بدتر میشه .بخاطر بیماری سینوزیت مزمنیم که دارم حتی نمیتونم گریه کنمو مجبورم جلوی… بیشتر بخوانید
سلام به شما مریم جان بسیار برای شرایط شما متاسف هستم عزیزم قطعا روزهای سختی رو سپری می کنید و چیزی که مشهوده این نکته هستش که شما نیاز به مداخلات درمانی دارید و بهبود حالتون بسیار به انگیزه ی خودتون بستگی داره. این احتمال رو میدم که قصد شما از نوشتن این کامنت این باشه که به دنبال راه چاره ای برای بهوبود حالتون بدون مراجعه به روانشناس باشید و ما هم تمام تلاشمون رو می کنیم که تا حد ممکن شما عزیزان رو راهنمایی کنیم ولی بعضی موارد با یک کامنت و پرسش و پاسخ حل شدنی نیستند… بیشتر بخوانید
سلام روزتون بخیر . من۳۹سالمه و مدت ۱۰ساله که بخاطر فوت پدرمادرتنها زندگی میکنم و همچنان نتوانستم با تنهایی کنار بیایم.
مدت ۵ساله که باکسی آشناشدم که بااینکه سخت بهش وابسته شدم بدلیل بیماری ایشون امکان ازدواجمون تقریبا۱۰% هست.
حالا شرایط اضطرابم بیشتر شده و شبها راحت نمیتونم بخوابم و ترس از تنهایی برام عذاب آور شده.
اگرممکنه خصوصی جواب بدید. سپاس
سلام به شما دوست عزیز احساسات شما قابل احترام می باشد اما دقت کنید که بهتر است در این مسیر به صورت حضوری به روان درمانگر مراجعه داشته باشید تا بتوانیم در طی پروسه مشاوره به شما کمک کنیم دقت کنید که آنچه از نظر احساسی و هیجانی شما تجربه می کنید تاثیر زیادی بر عملکرد شما و انتخاب هایتان دارد . اینکه شما ۵ سال است وارد رابطه ای شده اید که می دانید امکان ازدواج برایتان با این شخص تقریبا وجود ندارد می تواند برای شما آسیب زا باشد و بیشتر بر گرفته شده از احساس تنهایی شما… بیشتر بخوانید
من قبلا با خانواده شوهرم تو یک ساختمان بودیم. اون ها طبقه پایین و ما طبقه بالا. همه چیز خوب بود عالی نبود. خوب بود. تا اینکه خانواده شوهرم رفتن یک خونه دیگه. از زمانی که رفتن کلا اخلاقشون عوض شد تو کمتر از ۱ماه ۲بار با من دعوا کردن دعواهای الکی و بی معنی. همش یک جوری حرف میزنن انگار میخوان مچ بگیرن. من از زمانی که با هم بودیم تا الان خیلی ملاحظشون و میکردم حتی جایی دعوت میشدن کادو نداشتن سریع میومدم میگفتم من کادو دارم با هم ببریم براشون میاوردم و حتی اونجا نمیگفتن که با… بیشتر بخوانید
با سلام خدمت شما دوست عزیز احساسات شما قابل احترام می باشد اما در این زمینه بهتر است تمرکز خود را بر زندگی مشترکتان قرار بدهید و از تمرکز بر رفتارهای آنها خوداری کنید چون تمرکز شما بر رفتارهای آنها می تواند شما را از مسیر زندگی مشترکتان خارج کند . سعی کنید از گلایه و اینکه بخواهید مداوم با هسمرتان بخاطر رفتارهای خانوادیشان وارد بحث شوید خوداری کنید چون همسر شما تنها مسئول رفتارهای خود می باشد و مسئولیتی در قبال رفتارهای خانوادگی ندارد . سعی کنید از بی احترامی به خانواده ایشان خوداری کنید چون احتمال جبهه گیری… بیشتر بخوانید
حقیقتا همسرم همیشه میگه مشکلی داری ناراحتی خودت بهشون بگو ولی هر دفعه گفتم دعوا شده اخرم من مقصر دیده میشم و شوهرم میگه تو حساسی اون ها چیزی نگفتن. اگر ناراحتیم و بگم فایده نداره هزارتا دلیل برای خودشون میارن که فقط برلی خودشون دلیله
شما می توانید احساس خود را در احترام بیان کنید و بهتر است اما از ادامه دادن بحث خوداری کنید و سعی کنید که با احترام حتی در حالت ناراحتی در مقابل همسرتان با انها برخورد کنید و یا در مورد آنها صحبت کنید و با بیان کنید که نمی توانید در این مواقع آنها را همراهی کنید دلیل خود را بیان کنید و از وارد کردن این بحث به زندگی مشترکتان خوداری کنید و سعی کنید که هدف های زندگی مشترکتان را دنبال کنید چئن تمرکز زیاد شما بر این مسائل شما و همسرتان را از مسیر اصلی زندگی… بیشتر بخوانید
سلام.دختری ۲۳ساله هستم.مدتی هست احساس میکنم دچار افسردگی و حتی اختلال شخصیت دوقطبی شدم.مشکلات زیادی رو تجربه کردم و فکر میکنم این مشکلات روی روح و روانم تاثیر گذاشته.اکثراوقات ناراحت و بی حوصلم ،انگیزه ی انجام هیچ کاری رو ندارم،ناامیدم از زندگی،احساس میکنم نمیتونم هیچ کاری رو به درستی انجام بدم،به هیچ وجه تمرکز ندارم .دانشجوی فوق لیسانسم و اصلا نمیتونم توی خوندم درسا تمرکز کنم،اکثر کارها و رفتارهایی رو انجام میدم که بعدش پشیمون میشم و خودمو سرزنش میکنم که چرا این کارو انجام دادم،ایم مسائل باعث شده توی کارمم مشکل داشته باشم.معلم هستم و احساس میکنم رفتارم با… بیشتر بخوانید
سلام طلوع جان منم همین وضعیت رو دارم و جالبه منم مثل تو ۲۳ سالمه , اما الان بهتر شدم , سعی کن خودتو مشغول کنی البته به چیزایی که روحیه اتو خوب می کنه , من اهنگ شاد گوش می دم , فیلم کمدی و خلاصه کلاس رقص می رم الان بهتر شدم , با این چیزا شاید مسخره باشه الان برات اما امید به زندگیتو دوباره پیدا می کنی و از این حالت در میای بهت قول می دم , منم خیلی مشکلات داشتم که به سنگ بگم اب می شه هییییی اما چه می شه کرد زندگی… بیشتر بخوانید
سلام من دختری هستم ۱۷ ساله و تک فرزند و از لحاظ روانی به شدت تحت فشار هستم من در یکی از بهترین مدارس و رشته تجربی درس میخونم فشار درس از یک طرف و از طرف دیگر پدر بنده معتاد و سیگاری هست و از چهره اون کاملا مشخصه و من از بوی دود و خجالت خیلی خسته شدم . ما فعلا مستاجر هستیم ولی درحال ساختن خونه هستیم و از لحاظ مالی هم تحت فشار هستم و اینکه صاحبخونه هم جوابمون کرده و من خیلی غصه میخورم اهل حسودی نیستم ولی خانواده ما بدترینشون ما هستیم بقیه همه… بیشتر بخوانید
سلام من با یکی ازدواج کردم میگه قبل من با کس دیگه ای رابطه جنسی داشته این منا دار دیوونه میکنه خیلی دوستش دارم ۱۰ الی ۱۵ بار باهاش بوده نمیدونم چیکار کنم ولش کنم یا بخاطر صداقتش باهاش بمونم کمکم کنید ممنون همه رابطشون را هم خودش گفته
با سلام خدمت شما دوست عزیز در این مورد دیدگاه شما و معیارهای شما برای انتخاب این فرد از اهمیت زیادی برخوردار می باشد و می تواند در تصمیم گیری شما نقش داشته باشد . دقت کنید که بهتر است از کنکاش در گذشته یکدیگر خوداری کنید و سعی کنید که زندگی فعلی خود را بسازید در صورت یکه گذشته در زمان فعلی تاثیری بر روابط شما نداشته باشد . در این مورد بهتر است قبل از هر تصمیم گیری با یکیدگر برای مشاوره اقدام کنید تابتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید. درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران،… بیشتر بخوانید