درک رابطه بین مشکلات روانشناختی و مسائل امروز در دوران کودکی به حل مشکلات روحی کمک می کند.
هفت سال اول زندگی سال های تشکیل مبانی اخلاق و رفتار و حتی نگاه به زندگی است.
کسی که در هفت سال اول زندگی اش صلح و امنیت نداشته است طبیعی است که در بقیه عمر خود در آرامش زندگی نکند.
درک رابطه بین مشکلات روانشناختی و مسائل امروز در دوران کودکی به حل مشکلات روحی کمک می کند.
فردی که از ناتوانی در کاهش اضطراب دوران کودکی اش می گوید، می تواند بهتر از آن عمل کند و اصلاح شود.
دعوای پدر و مادر
کلمه کودکان دعوا را از قیاس با فرزندان طلاق گرفته اند.
به این معنا که کودکانی که همیشه در محیط پر از دعوای پدر و مادر بزرگ شده اند، آسیب این کودکان از کودکان طلاق کمتر نیست.
در میان کسانی که بسیاری از آسیب های روانی را دیده اند، کسانی هستند که همیشه در دوران کودکی با دعوای والدین خود مواجه بوده اند.
شما ممکن است یکی از کسانی باشید که همیشه شاهد دعوای پدر و مادر خود بوده اید.
اما اکنون آن برای شما مهم نیست.
احساس و نگاه امروز شما مهم است.
این مهم نیست که به احساس و دوران کودکی نگاه کنید.
به خاطر داشته باشید که استرس و اضطراب را در مورد خود به یاد داشته باشید.
در زندگی شما احساساتی که روزها یا شبها تکرار می شده است، بنیانگذار اخلاق و عادتهای ویرانگر است که اکنون بر زندگی شما تاثیر گذاشته است.
اگر کمی مراقب باشید، می توانید رابطه معقولی بین مشکلات روانی فعلی و احساس اضطراب دوران کودکی برقرار کنید.
کودکان نگرانند و احساس نا امنی می کنند، زیرا والدین آنها صدای خود را بالا برده و دعوا می کنند.
ارتباط عاطفی عمیق مادر با کودکش او را از وسواس نگرانی بیرون می کشد.
کودک به شدت از هر گونه تهدیدی که او فکر می کند برای مادر خطرناک است، می ترسد.
درگیری والدین در ذهن کودک، تهدیدی برای او است.
اگر چه کودک واکنش نشان نمی دهد، او می تواند نگران باشد و استرس او را در دعوا های پدر و مادرش رد نمی کند.
بنابراین، یکی از حقوق ضروری کودک، نیاز به امنیت است.
امنیتی که کودک می تواند اطمینان کند که دائمی و پایدار است.
این نگرانی های بیش از حد و تکراری نه تنها از لحاظ روانشناختی مشکل ساز است، بلکه از لحاظ جسمی بسیار مضر است.
در روانپزشکی ترشح هورمونی در استرس و ترس ثابت شده است.
این هورمون ها در خون ذخیره می شوند و تبدیل به سم می شوند.
در نتیجه، کودکان در خانواده های مضطرب بیماری های بیشتری را تجربه می کنند و از آنجا که نگرش ها و بینش های آنها بر این تنش ها و ناامنی تاثیر می گذارد، آنها نسبت به سایر کودکان آسیب پذیرتر هستند.
کودکان در معرض ضرب و شتم
ضرب و شتم یک کودک از جانب پدر و مادر یا یک خواهر یا برادر بزرگتر، ممکن است برای او یک احساس ناامنی طولانی مدت ایجاد کند.
پدری که یک بار فرزندش را در دعوا کتک زده است ممکن است دوباره این رفتار را تکرار کند.
ضرب و شتم به ویژه هنگامی برای کودک شما مضر است، که یک ارتباط منطقی بین آن و اقدامات خودش پیدا نکند.
او نمی تواند دقیقا چگونه باید عصبانیت پدرش را برطرف کند.
چنین وضعیتی یک خطر مخفی ایجاد می کند.
کودکانی که تحت تأثیر برادر و خواهران قرار دارند، به بیماری روانی نیز مبتلا می شوند.
در خانواده ای که والدین نمی توانند رفتار کودکان بزرگتر را کنترل کنند، هیچ حس امنیت در سطح مناسب وجود ندارد.
کودک باید خانه را به عنوان یک مکان امن بداند.
کودک باید اطمینان خاطری از قدرت والدین برای برقراری امنیت و عدالت در خانه برای رشد سلامت روانی خود داشته باشد.
کودک که ضرب و شتم می شود علاوه بر اضطراب و احساس استرس، از احساس انتقام و خشم سرکوبگر نیز رنج می برد.
او یک فرد غیر طبیعی می شود که دیگر نمی تواند رفتار عادی و منطقی را در برابر قوانین محل کار و زندگی و یا سرپرستانش پیدا کند.
او همیشه دیگران را سرزنش می کند و به جای حل مسأله مشکلی بر مشکلات می افزاید.
این افراد نمی توانند نقد را تحمل کنند.
انتقاد به این معنی است که شما باید ضرب و شتم شوید!
بنابراین چنین فردی نمیتواند رفتارهای نامطلوب خود را اصلاح کند؛ زیرا ذهن او هرگز در جستجوی یک راه حل منطقی و اصلاح نیست، اما همیشه درگیر احساسات است.
خشم و یا غفلت مکرر، از جمله آسیب روحی کودکانی است که مورد ضرب و شتم قرار می گیرند.
کودکان کوچک تر، کودکان خانواده های کم جمعیت تر، کودکان طلاق، کودکان والدین مضطرب و معلول، یا کودکان یتیم و کودکان مورد سوء استفاده قرار گرفته، کسانی هستند که به احتمال زیاد مجروح و دچار مشکلات روانی و اجتماعی می شوند.
باید ریشه مشکلات روانشناختی در دوران کودکی را پیدا کرد و ارتباط آن با مشکل فعلی را پیدا نمود و مشکل را با یک برنامه ریزی مناسب، هرچند در بلندمدت، حل کرد.