هر گاه هر گونه تشنج در روابط عاطفی و زناشویی بین زن و شوهر باشد که با فقدان درک متقابل و همدلی همراه باشد آن را به سردی روابط سوق می دهد.
اولین مرحله از بی تفاوتی با طلاق عاطفی آغاز می شود.
متأسفانه، نرخ طلاق در کشور ما بسیار زیاد است.
اما آمار رسمی اعلام شده فقط کسانی هستند که ثبت شده اند.
اگر ما طلاق عاطفی را اضافه کنیم، باید بیش از حد نگران باشیم.
مطالعات نشان داده اند که هفتاد درصد از ازدواج ها در کشور ما طلاق عاطفی را تجربه می کنند.
آسیب های شخصی و اجتماعی ناشی از طلاق عاطفی بسیار بیشتر از طلاق رسمی است.
و تقریبا در همه موارد تنها عامل آن نیست.
جدای از بی تفاوتی کارشناسان راه های بسیاری برای حل این مشکل پیدا کرده اند، که اگر بخواهیم توجه کنیم دقیقا همان قوانین اسلامی و دستورات الهی است که در قرآن ما بیان شده است.
- احترام به یکدیگر
- دوست داشتن
- درک نیازهای یکدیگر
- آرامش
- مشارکت در کار خانگی
- حل مسائل با هم
کلید موفقیت داشتن زندگی موفق و جلوگیری از فاجعه طلاق عاطفی است.
یکی از عوامل مهم در ایجاد اختلافات زناشویی را می توان اختلالات عاطفی هریک از طرفین دانست.
اگر بخواهیم تعریف ساده ای از اختلالات عاطفی بین زوجین داشته باشیم.
باید گفت انجام رفتارهای احمقانه توسط فرد عاقل را اختلالات عاطفی می گویند.
در واقع اختلالات عاطفی یعنی داشتن افکار و رفتارهای غیر عقلانی و فرآیندی است که موجبات رنج و اندوه را در شرایط متفاوت فراهم می کند.
فرد دارای اختلالات عاطفی با نگرش کوته بینانه ای که دارد مانع استفاده از هوش و توانایی های خود می شود و در مقابل به تخریب برنامه و اهداف زندگی می پردازد.
رفتارهای ناشی از اختلالات عاطفی زوجین در هیچ کدام از روابط میان انسان ها به اندازی روابط میان افراد در خانواده مهم نمی شود.
موضوع این گونه رفتارها در روابط میان زوجین نه تنها سبب می شود که تحمل رویارویی ها با مشکلات به حد زیادی کم شود.
بلکه سبب می شود که فرزندان خانواده نیز از رفتارهای مخرب والدین الگو برداری کرده سپس در آینده آن ها را در زندگی زناشویی خود به نمایش بگذارند.
اغلب اختلالات عاطفی افراد از باورهای غیر منطقی و غیرعقلانی آنها نشات می گیرد.
از آنجایی که نشانه های اختلالات عاطفی همانند احساس گناه و افسردگی به عنوان نشانه های هیجانی شناخته می شوند.
معمولاً منجر به احساس و یا اختلالات جسمی مانند
- فشار خون
- زخم معده
- سردردهای میگرنی
می شوند.
تایید این واقعیت که اینگونه تظاهرات روانی و جسمانی در درجه اول از باورها و نگرش های سر چشمه می گیرد مورد غفلت واقع شده است.
انسان ها در بیشتر مواقع به گفتگوی درونی با خود مشغول هستند و این گفتگوها به گونه ای منطقی صورت می گیرد.
اما هنگامی که گفتگوهای درونی به گونه ای غیر عقلانی و غیرمنطقی باشند موجب بروز هیجانات نامناسب منفی به خود فرد می شوند.
به عبارت دیگر در حالی که فرد می تواند به صورت سالم رفتار کند در اثر باورهای غیرمنطقی خود رفتاری بد در پیش گرفته و حجمی از دشمنی های غیر ضروری ها را در رابطه با دیگران وارد می کنند.
اگر بخواهیم به فردی کمک کنیم تا به روشنی به تفکر پرداخته و سیستم ارزشی غیرمنطقی خود را کنار بگذارد باید به او نشان دهیم که
تفکر غیرعقلانی چیست
- چگونه افراد به گفتگوی درونی غیرعقلانی می پردازند
- کجا و چگونه این باورهای غیر عقلانی یادگیری شده و یا به فرد تلقین شده است
- این امکان وجود دارد که به باورهای عقلانی دست یابد
- چگونه می تواند باورهای غیر عقلانی خود را زیر سوال برده و باورهای عقلانی را جایگزین آنها کرد
- چگونه می تواند به فلسفه ای عقلانی در مورد زندگی دست یابند تا در نهایت بتوانند در اکثر موارد به گونه ای خود انگیخته به تفکر عقلانی و غیر مخرب بپردازند.
فرایند شش مرحله ای فوق به یک فرد دارای اختلالات عاطفی به طور دقیق نشان می دهد که:
- چگونه باورهای غیر عقلانی و منطقی به وجود آمده توسط او به کار گرفته می شود
- چگونه سبب بروز اختلالات عاطفی در او می شود
روان درمانی عقلانی عاطفی نام دارد و با استفاده از آن می توان به کسانی که در رابطه زناشویی خود مشکلاتی را در نتیجه اختلالات عاطفی دارند کمک نماید.