درمان افسردگی
” همیشه خسته و بی رمق در اتاقم بودم؛ احساس می کردم انرژی لازم حتی برای کارهای روزمره یا رسیدگی به ظاهرم را ندارم.
تقریبا بی تفاوت به همه چیز، کم تحمل و گریزان از جمع و ساکت تر از همه موجودات عالم به زندگی نباتی ام ادامه می دادم.
از این شرایط راضی نبودم اما در خود توان تغییر آن را نمی دیدیم.
گاهی حتی به صدای قهقه های دیگران با حسرت گوش فرا می دادم.
همه چیز برایم بی معنا بود.
من به سنگینی پاره سنگی بزرگ بر زمین جا خوش کرده بودم و اراده حرکت به سمت جمع یا پایکوبی در یک جشن را نداشتم. ”
جملاتی که خواندید شرح حال روحی از زبان یک فرد افسرده بود.
همه ما با با احساسات منفی کم حوصلگی و غمگینی دست و پنجه نرم کرده ایم.
در حقیقت بعد از یک تجربه تلخ مانند شکست عشقی یا اخراج شدن از محل کار و حتی از دست دادن حیوان خانگی مان، غم و افسردگی ناشی از این فقدان طبیعی است.
در چنین مواقعی معمولا با گذشت زمان و سپری کردن دوره سوگ و یا با کمک روش های خود یاری مانند درد و دل کردن با دوستان و مسافرت، حال و هوای ابری دل مان رو به بهبود می رود.
اما برای عده ای نیز افسردگی بدون هیچ دلیل منطقی، طولانی مدت و با نشانه های شدید تر تجربه می شود که در این حالت افسردگی غیر طبیعی و به عنوان یک اختلال روحی در نظر گرفته می شود و نیازمند کمک های تخصصی روانشناسان است.
انواع افسردگی و نشانه های درمان افسردگی
افسردگی که به دلیل شیوع بالای آن به آن سرماخوردگی روانی نیز گفته می شود دارای نشانه هایی به شرح زیر می باشد:
- ü احساسات منفی: غم، ناامیدی، کم حوصلگی، احساس تهی بودن و دلتنگی مداوم.
- ü لذت نبردن از زندگی: بی تفاوتی نسبت به فعالیت های لذت بخش؛ روابط جنسی و حتی نسبت به محبوب.
- ü تغییرات جسمانی : از دست دادن اشتها و بی خوابی و یا برعکس؛ پرخوابی و میل زیاد به غذا خوردن.
- ü بی انگیزگی: نداشتن انگیزه جهت انجام کارهای مهم، اهداف و رسیدگی به ظاهر خود و در نتیجه میل به تنهایی و انزوا.
- ü افکار منفی: منفی نگری نسبت به خود، دیگران و آینده، احساس گناه، و گاه نیز افکار خودکشی.
افسردگی انواع متفاوتی دارد که شامل موارد زیر می شود:
- افسردگی اساسی( کوتاه اما شدید ) در این حالت نشانه های افسردگی معمولا حدود دو هفته به طول می انجامد اما با شدت زیاد.
- افسردگی مداوم ( خلق افسرده؛ طولانی اما خفیف تر ): فرد نشانه های افسردگی را حدااقل به مدت دو سال اما به فرم خفیف تر آن تجربه می کند.
- افسردگی فصلی ( تنها در فصل پاییز و زمستان ) : حال و هوای روحی سرد که با سرمای هوا تشدید می شود، میل زیاد به خواب، کم تحرکی، پرخوری و کم حوصلگی از ویژگی های افسردگی در ماه های سرد سال است.
- افسردگی پس از زایمان: تجربه نشانه های افسردگی بعد از زایمان که بیشتر به دلیل تغییرات هورمونی در بدن مادر رخ می دهد.
روش های درمان افسردگی
اگرچه به دلیل ویژگی ذاتی افسردگی یعنی نا امیدی، در روزهایی که آسمان دل مان ابری است، احساس می کنیم برگشتن به روزهای خوش گذشته تقریبا غیرممکن است.
با این وجود افسردگی حتی از نوع شدید و مزمن آن نیز قابل درمان است.
روش های درمانی مختلفی برای افسردگی وجود دارد که متناسب با شخصیت فرد، شدت و نوع افسردگی در مرکز روانشناسی مشاورانه ارائه می شود.
از جمله روش های درمانی افسردگی می توان به موارد زیر اشاره نمود:
-
شناخت درمانی
فرد افسرده معمولا تعبیر نومیدانه و بدبینانه ای نسبت به آینده و حل مسائل خود دارد و متوجه تاثیر نوع تفکرش بر احساسات منفی یا رفتارهای مخرب خود نیست.
در این روش درمان گر به بیمار کمک می کند از افکار مخرب و افسرده ساز خود آگاهی یابد و در نهایت باز سازی شناختی صورت گیرد.
-
رفتار درمانی
طبق رویکرد رفتار درمانی در درمان افسردگی تغییر دادن رفتارهای افسرده ساز خود به مرور باعث تغییر سبک شناختی فرد می شود.
روانشناسانی که از رویکرد رفتار درمانی در درمان افسردگی استفاده می کنند تاکید ویژه ای به فعال نمودن و بهبود بخشیدن به ارتباطات فرد دارند.
-
دارو درمانی
معمولا تجویز دارو زیر نظر روان پزشک و در انواع شدید تر افسردگی صورت می گیرد.
تحقیقات مختلف نشان داده اند که داروهای ضد افسردگی به ویژه اگر با سایر مداخله های روانشناختی همراه گردد اثربخش تر خواهد بود.
نکته مهم در دارو درمانی این است که دارو به عنوان یک روش موقتی و تحت نظارت روان پزشک صورت می گیرد بنابراین از تجویز یا مصرف خودسرانه دارو باید خود داری شود.
سوالات متداول درمان افسردگی
1 - افسردگی چیست؟
همه ما تا حدودی با احساس گرفتگی یا ناراحتی آشنا هستیم اما این احساسات معمولا گذری هستند و بعد از چند روز برطرف می شوند. در مقابل، افسردگی می تواند دارای نشانه های شدید تر و به مدت بیشتری با ما همراه باشد، در چنین شرایطی حتی روابط، شغل و تحصیل فرد نیز ممکن است مختل شود. بنابراین افسردگی به عنوان یک اختلال، بیماری جدی و مهم و البته قابل درمانی است که نیازمند دریافت کمک های تخصصی روانشناس است.
2 - آیا افسردگی در زنان از شیوع بالاتری برخوردار است؟
آمار ها حاکی از آن است که افسردگی در زنان نسبت به مردان رایج تر است. علت این امر را می توان در عوامل زیست شناختی، هورمونی، و عوامل روانی اجتماعی جستجو کرد. به عنوان مثال نقش افسردگی پس از زایمان در زنان و همچنین نوع واکنش زنان در مقابل مشکلات، در بالا بردن چنین آماری قابل چشم پوشی نیست. به طور کلی مردان با رفتارهای پرخطر ( استفاده از الکل، مواد مخدر و..) در مقابل مشکلات واکنش نشان می دهند و زنان با احساس درماندگی، ناراحتی و بی ارزشی به سمت افسردگی گرایش دارند.
3 - ورزش چه تاثیری در میزان ابتلا به افسردگی دارد؟
تحقیقات مختلف حاکی از آن است که ورزش در کم کردن از احتمال ابتلا به افسردی، کاهش نشانه ها و بهبود افسردگی نقش مثبتی دارد. ورزش کردن باعث آزادسازی هورمون اندورفین در مغز و احساس نشاط می شود. ورزش به ویژه به صورت منظم و گروهی که با دریافت حمایت های اجتماعی همراه است تاثیر بیشتری دارد.
با سلام دخترم ۱۹ سال دارد و یکسال پشت کنکور بوده و امسال وارد دانشگاه شده است در سالهای آخر دبیرستان و بازه کنکور به دلیل استرس و فشارهای ناشی از کنکور و هم چنین آنلاین بودن مدارس بدلیل کووید و به تبع آن مشکلات تحصیلی دچار افسردگی و اضطراب شده است و خیلی از علایمی که برای افسردگی در بالا ذکر کردید از جمله خستگی، بی انگیزگی، خواب زیاد تحریک پذیری و عدم تمرکز را دارد. ایشون به روانپزشک مراجعه کردند و روانپزشک برایشان فلوکستین به صورت ۲۰ میلیگرم هر دوازده ساعت تجویز کرده است. درحالیکه دخترم اولین بار… بیشتر بخوانید
سلام بله، احتمال اینکه خوابآلودگی دختر شما به دلیل دوز بالای فلوکستین باشد، وجود دارد. فلوکستین یک داروی ضد افسردگی است که میتواند باعث خوابآلودگی، خستگی، و کاهش انرژی شود. این عوارض جانبی معمولاً خفیف هستند و با گذشت زمان برطرف میشوند. با این حال، در برخی موارد، ممکن است دوز دارو نیاز به تنظیم داشته باشد. در مورد دختر شما، از آنجایی که این اولین بار است که فلوکستین مصرف میکند و افسردگی او در سطح معمول است، منطقی است که با دوز پایینتر شروع شود. دوز معمول شروع برای فلوکستین ۱۰ میلیگرم در روز است. اگر این دوز… بیشتر بخوانید
سلام من ی دخترم ۱۸ سالمه چهار سال پیش با پسر مورد علاقم وارد رابطه شدم دوسال باهم بودیم و من وابشه تر میشدم..مدتی ک گزشت این اقا اومدن ب من گفتن ک پدرشون لج کرده و ایشون رو میخاد مجبور ب ازدواج کنه و ایشون راضی نیستن اما دارن مجبور میشن و هیچ راهی ندارن و نمیخان همک پدرشون از فرزندی عاقشون کنه اینو معصیت بزرگ میدونستن. بعدی مدت واقعا عقد کرد … من بهش پیام میدادم و از دا غ دلی ک داشتم باهاش چت میکردم و میگفتم ک دیگ برام مهم نیست و از چشمن افتاده …… بیشتر بخوانید
سلام من سالهاست که تنها زندگی میکنم،به هیچ عنوان احساس نیاز به ایجاد یه رابطه نمیکنم.هرروز احساس خستگی وبی حوصلگی میکنم.هیچ چیز منو خوشحال نمیکنه.همیشه به اطرافیانم بدبین هستم.عاشق شب و تاریکی و تنهایی هستم.از هر فرصتی برای خوابیدن استفاده میکنم.دائم در حال فکر کردن و آنالیز رفتارهای خودم و دیگران هستم.شبها تقریبا تا صبح بیدارم.از این وضعیت خودم شدیدا خسته و ناامیدم.
دنبال یه راه نجات هستم.
سلام، احساس ناامیدی و خستگی شما به نظر میرسد نتیجهی یک وضعیت که برای مدت طولانی از زندگیتان به آن عادت کردهاید است. با این حال، این احساسات و وضعیت قابل تغییر است و شما میتوانید با کمک مشاوره، مداومت درمانی، و تمرینهای روانشناسی مثبت تغییراتی در زندگی خود بوجود آورید. من پیشنهاد میدهم که در ابتدا به دنبال پیدا کردن یک مشاور یا روانشناس باشید که میتواند به شما کمک کند تا مشکلات و نگرانیهای خود را بازگو کنید و از شنیدن نظرات و تجربیات ایشان بهرهمند شوید. همچنین، میتوانید با دوستان و خانوادهتان نیز درباره احساساتتان صحبت کنید… بیشتر بخوانید
سلام وقت بخیر من ۱۸ سالمه یک سالی هست به آقایی علاق.ه مند شدم ،این علاقه به حدی هست که به تمام روحیه و شوق تحصیلی من ضربه زده بطوری که فراموش کردن این شخص فکر من رو به نابودی و تموم کردن پیش میبره ۴ ماه بعد از آشنایی با ایشون فهمیدم متاهلند و بخاطر اینکه همسر داشتن به خودم فهموندم که نباید بیشتر از این جلو برم اما خاطره ایشون هر روز من رو به پله ی افسردگی و بیماری روانی نزدیک تر میکنه نمیتونم ازش دست بکشم چون علایقی از طرف ایشون هم درک کردم و فهمیدم… بیشتر بخوانید
سلام به شما یکتا جان ببین عزیزم سرمایه گذاری روانی در ارتباطی که می دانید سازندگی لازم را ندارد خب می تواند برای شما با آُیب های زیادی همراه شود در این مسیر اگر میزان وابستگی شما به ایشان به اندازه ای است که بر روند مسیر درسی و روحی شما تاثیر گذاشته است خب نیاز است که این شرایط روحی به کمک روان درمانگر بررسی و درمان شود تا در شرایط روحی بهتری بتوانید مسیر رشدی خود را طی کنید . هرچقدر که شما بیشتر در این رابطه بمانید خب این مسیر ارتباطی می تواند با مشکلات بیشتری هم… بیشتر بخوانید
سلام ، وقت بخیر .من ۲۲ سالمه و احساس میکنم مقایسه و رفتارهایی که در بچگی باهام شده خیلی روی الان من تاثیر گذاشته و من اصلا قابلیت ارتباط برقرار کردن با دیگران رو ندارم و نمیتونم با آدم ها حرف بزنم همچنین احساس بی ارزشی میکنم و میشه گفت فکر میکنم نباید و حق ندارم که وجود داشته باشم از جهتی هم بسیار عصبانی هستم از پدر و مادرم که چرا بچگی که الان من رو ساخته رفتار هایی داشتن که الان من کسی هستم که اکثر اوقات دارم زجر میکشم از افکار و وجودم. میدونم و دارم تمام… بیشتر بخوانید
سلام به شما دوست عزیز خب بله مسیر رشدی شما در کودکی می تواند تاثیر زیادی بر شرایط روحی و رشدی فعلی شما داشته باشد اما این به این معنا نیست که شما نمیتوانید تغییری در مسیر روحی و رشدی خودتان تجربه کنید و یا اینکه قرار نیست حتما بتوان به گذشته برگشت و اول کودکی را درست کرد و بعد بزرگسالی درست شود . در زمان فعلی شما یک آقای بالغ هستید که میتوانید برای ادامه مسیر زندگی خود تصمیم گیری کنید با وجود اینکه حتی می دانید در چه مواردی در کودکی حتی آسیب دیده اید . اما… بیشتر بخوانید
سلام.دوست من افسردگی داره و پیش مشاور هم میره.یه موقعایی ک حس میکنم خیلی حالش بده و من نمیتونم این حال بدشو ببینم و حس میکنم ی وقتایی نیاز ب یکمی خندیدن داره تا ب حرفش گوش بدم و درد و دل کنه.بجز بیرون بردن و کادو گرفتن و اینا چ راه های دیگ ای هست ک بتونم بخندونمش؟
سلام به شما نرگس جان
ببین عزیزم دقت کن که شما در میزان توانمندی خودت میتوانی به دوستت کمک کنی و اگر بخواهی بیش از اندازه بر این موضوع تمرکز کنی میتواند برای خود مشکل افرین باشد.
اما خب اینکه برای دوست شما چه چیزی جذاب است و میتواند حتی اندکی برایش لذت بخش باشد میتواند در مسیر انتخاب های شما کمک کند اما اینکه چه چیزی باعث خنداندن او می شود و برای دوست شما جذاب هست را بهتر است از خودش بپرسید و براساس شناخت و تجربه ای که در رابطه با او کسب کرده اید انتخاب کنید
سلام وقت بخیر. من تقریبا از دوران بچگی گوشه گیر بودم و دوستان زیادی نداشتم، و این موضوع الان که بیست سالم شده خیلی روم تاثیر گذاشته، به طوری که به علاقه اطرافیانم خیلی شک دارم و با کوچکترین رفتاری از اونها حس میکنم براشون بی ارزش هستم. از طرفی احساس میکنم هیچ استعدادی ندارم و نمیتونم پیشرفت کنم. در نهایت اینکه احساس میکنم افسرده شدم، چون به تازگی خیلی وزن کم کردم و به دکتر تغذیه که مراجعه کردم، گفتن به خاطر مشکل عصبی هست و آزمایشاتم سالمه. ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام به شما مرضیه جان
اینکه شما تمایل با ارتباط بیشتر دارید اما نمیتوانید در این مسیر گام بردارید ممکن است به تفکرات بنیادین شما در موررد خودتان و دیگران باشد . هرچقدر که عزت نفس شما پایین تر باشد روابط اجتماعی نیز دشوار تر می شود.
بهتر است که با توجه به کاهش وزن و مشکلات ارتباطی و همچنین دیدگاهایی که در مورد خودتان دارید که میتوان ان را نشان از عزت نفس پایین در نظر گرفت یک دوره روان درمانی را تجربه کنید با بهبود شرایط روحی میتوانید مسیر ارتباطی بهتری را نیز تجربه کنید.
سلام وقتتون به خیر من تقریبا یک دوسالی هست که افسردگی دارم دائم خونم و حتی اگه کرونا تموم شه هم نمیتونم برم بیرون مخصوصا با دوستام خونوادم اصلا درکم نمیکنن .با مامانم راحت تر هستم و نسبتا بیشتر منو میفهمن ولی به اونا هم که چند بار گفتم هیچ فایده ای نداشت و نمیتونم خلاصه حضوری پیش روانشناس یا روانپزشک برم کاش میشد طبق مقالتون از آدمای سمی فاصله گرفت اما من از خونوادم نمیتونم فاصله بگیرم .۱۸ ساله هم هستم ولی هیچ آزادی ای ندارم.همیشه بابام برام تصمیم میگیره و گفته بود که تا وقتی ازدواج نکردم اختیارم… بیشتر بخوانید
سلام به شما پرنیا جان
این میزان از کناره گیری نیاز به طی کردن مسیر درمانی دارد و در این مسیر اینکه شما افسردگی دارید و شاید هم اضطراب اجتماعی را نمی توان تا زمانی که مصاحبه بالینی صورت نگیرد نظری بیان کرد در کنار اینکه تشخیص گذاری به تنهایی کافی نیست و نیاز به طی کردن روند درمانی می باشد.
اگر امکان مراجعه حضوری ندارید فعلا مسیر درمانی را به صورت تلفنی شروع کنید تا مقداری که شرایط بهتر شد برای مراجعه حضوری و ادامه درمان اقدام کنید.
سلام وقتتون بخیر من یه دختر ۱۸ سالم.از وقتی وارد دبیرستان شدم خیلی حالم بد شده.چند وقت پیش به روانشناس مراجعه کردم و ایشون با همون جلسه اول تشخیص دادن که من افسردگی دارم.و گفتن به روانپزشک مراجعه کنم و یک ماه دارو مصرف کنم. من اینکار رو نکردم والان احساس میکنم دارم بدتر میشم. بیشتر از قبل بی دلیل گریه میکنم. موقع گریه خودمو میزنم. بیشتر اوقات با خودم حرف میزنم و این منو میترسونه. از خودم متنفرم.احساس میکنم خیلی آدم ضعیفیم. بیشتر اوقات به خودکشی فک میکنم. بنظرتون باید چیکار کنم . باید دوباره به روانشناس مراجعه کنم؟
سلام به شما
مهنا جان علت اینکه حاضر نشدین به روانپزشک مراجعه کنید چی بود عزیزم؟